۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

کمونیست های ایرانی و توهم روشنبینی



خشایار رُخسانی

چکیده:

کمونیست ها بجای پُشتیبانی از برنامه های سازندگی شاه همانند انقلاب سفید شاه و مردم که آسایش و امنیت را برای مردم ایران و به ویژه کشاورزان و کارگران فراهم آورده بود، در برابر برنامه هایِ سازندگی او کارشکنی میکردند و برای سرنگونی شاه با بُنیادگرایان اسلامی همبسته شُدند. امروز کمونیست ها بجای پوزش خواهی از مردم ایران برای گرفتار کردن آنها در دوزخ خُمینی، شاه را به زمینه چینی برای پدیدار گشتن انقلاب اسلامی بدنام میکُنند.

سرآغاز

گرفتاری کمونیست ها و بسیار از مخالفین شاه که توهم روشنبینی داشتند این است که هرگز ندانستند که هدف از نَبَردِ آنها با شاه از بهر چه بوده است و همانگونه که امروز هم نمیدانند. اگر انگیزۀِ کارسیاسی کمونیست ها در نهایت فراهم آوردن آسایش و امنیت برای شهروندان میبود، مردم ایران در دوران شاه هم از آسایش برخوردار بودند و هم از امنیت. و آنچه که کمونیست ها به نام «خودکامگی» شاه از آن یاد میکُنند، چیزی سوای کوشش های او برای نگهداری از امنیت و آسایش مردم نبود که بدست کمونیست ها و و بُنیادگرایانِ اسلامی تهدید میشُد. کمونیست هایی که ساختن مزگت ها (مسجدها) در زمان شاه را زمینه چینی برای انقلاب اسلامی میپندارند، چرا نمیخواهند بپذیرند که ایران یک کشور اسلامی است و شاه بر پایۀِ قانون اساسی نگهبان کیش شیعه دوازده امامی بود؛ در هر کشور اسلامی  با رشد جمعیت بر شمار مزگت ها نیز افزوده میشود، و ایرادی به آن نیست، ولی مهم این است که افزایش مزگت ها هیچگاه به دخالت دینکاران و آخوندها در برنامه ریزی های کشوری و لشکری ایران نفرجامید، زیرا رژیم شاه یک رِژیم گیتیگرا (سکولار) بود که راه دینداری را از راه کشورداری سوا ساخته بود. اگر کمونیست ها میتوانستند ایرادی به سیاست های شاه بگیرند، باید از برنامه های اقتصادی او خُرده میگرفتند، چنانچه این برنامه ها آسایش و امنیت مردم را فراهم نمیآورد؛ ولی از آنجا که کمونیست ها نمیتوانند از برنامه های اقتصادی شاه و تراز آسایش، توان خرید و آزادی های هَنجُمَنی (اجتمایی) مردم ایران در آن دوران هیچ ایرادی بگیرند، آنها شمار مزگت ها را بهانۀِ سُخن سنجی (انتقاد) و خُرده گیری های بنی اسرائیلی خودشان از برنامه های کشورداری شاه میکُنند.
پُرسش من از آن کمونیست هایی که شادروان محمدرضا شاه پهلوی را به «خودکامگی و سپُردن فرزندان این کشور به جوخه های آتش» بدنام میکُنند، این است که: آیا کمونیست ها با مخالفان خودشان رفتار بهتری دارند؟ اگر کمونیست ها به مردمسالاری باور میداشتند، میشُد سرکوب آنها را از سوی رژیم شاه ایراخت (محکوم کرد). ولی هنگامیکه آرمان مخالفان شاه از اسلامیست ها گرفته تا کمونیست ها نه دستیافتن به مردمسالاری و آزادی، وآنکه پرتاب ایران به ساختار فئودلی و قبیله نشینی 14 سدۀِ پیش در حجاز بود و یا با الگوبرداری از روسیه شوروی، واگرداندن ایران به اُردوگاه کار اجباری، دستکم میتوان از این برخوردِ خشن شاه با بُنیادگرایان اسلامی و کمونیست ها جانبداری کرد، که توانست با سرکوب مخالفانش، برای چند دهه دوزخ خُمینی را به پس براند تا آزادی های هَنجُمَنی (اجتمایی)، امنیت و آبادانی را برای مردم ایران به ارمغان بیاورد.
برای ساختن ایران به فرهیختگانِ میهندوستی نیاز است که با کُهن نامه (تاریخ)، فرهنگ ایران و بُنپایه های کشورداری آشنایی داشته باشند نه «چریک های» هفت تیر کشی همانند امیر پرویز پویان که توهم روشنبینی داشتند، با مردم کشورشان و ارزش هایِ میهندوستانه بیگانه بودند؛ و در پیوند با امیر پرویز پویان تنها هُنر او نگاشتن «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» و دلبستگی به «رامبو» بازی بود.
با اینهمه میتوان دربارۀِ شَوَندِ (علت) سرکوبِ کمونیست ها در دوران شاه گفتگو کرد، ولی از آنجا که گرفتاری ها را باید ریشه ای گُشود، گرفتاری ما با کمونیست ها از اینجا آغاز میشود که آنها به ارزش های مردمی همانند مردمسالاری، دادیک آدمی (حقوق بشر) و آزادی اندیشه و بیان، باور نداشتند و امروز هم ندارند و برای آنها جهانبینی مارکسیستی مهمتر از ارزش های مردُمی، نگهبانی از میهن و سود و سرمایۀِ کشور است. سرکوب کمونیست ها در دوران شاه واکُنش او به رفتار سازمان های سَلَهشوری (مسلحه ای) بود که بجای پیشنهادِ راهکار درخور برای سازندگی کشور، جَنگاچ (اسلحه) برداشته بودند و با واژگون نشان دادن راستی، به شُستشوی مغزی جوانان نابُرنا و خام میپرداختند.
اگر هدف از کوشندگی سیاسی و آرمان کمونیست ها فراهم آوردن رفاه اقتصادی، آسایش و امنیت برای مردم ایران و به ویژه کشاورزان و کارگران میبود، چرا سازمان های کمونیستی بجای پیشوازی و همکاری با انقلاب سفید شاه و مردم، در برابر آن کارشکنی کردند و همین امروز هم این سازمان ها به ارزش برنامه های سازندگی شاه پی نَبُرده اند که انقلاب سفید برای کشاورزان و کارگران فراهم آورد. آیا به دید کمونیست ها برنامۀِ سواد آموزی و بهداشت رایگان برای روستاییان به کمک سپاه دانش و بهداشت، سزاوار ستایش نبود و نمیبایست کمونیست ها با آن همکاری میکردند؟ آیا برنامۀِ برچیدن ساختار فئودالی و گرفتن زمین از زمینداران بُزرگ و واگزار کردن آن به کشاورزان یک برنامۀِ «کاپیتالیستی و اهریمنی» بود؟ آیا سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها به سود کارگران بود یا سرمایه داران؟ آیا دادن هاگ (حق) رای به زنان آنهم در زمانی که در کشور سوئد هنوز زنان این کشور از هاگ (حق) رای بی بهره بودند، یک گام به سوی مردمسالاری و نوین سازی ایران بود و یا واپسگرایی؟
با همگی میهندوستی شاه و رفاه و آسایشی که شاه برای مردم ایران فراهم آورد او نیز دارای لغزش هایی بود که سرانجام به شورش گُجستک اسلامی سال 57 و سرنگونی رژیم پهلوی فرجامید، و میتوان دربارۀِ ماندَک های (خطاهای) شاه نیز گفتگو کرد. ولی پیش از آن، کمونیست ها نیز باید بجای یک تنه رفتن به دادگاه و شادمان بازگشتن و سیمای هاگ (حق) به جانب گرفتن، به لغزش های خودشان خستو شوند (اعتراف کُنند) که جنون دُشمنی بچگانۀِ آنها با شاه، چشم آنها را بر شورش واپسگرای سال 42 خُمینی بست که در پُشتیبانی از زمینداران بُزرگ و مخالفت با اصلاحات ارضی و حق رای به زنان بود و  سبب همکاری آنها با ارتجاع سیاه و پرتاب شُدن ایران در دوزخ خُمینی گُجستک شُد.

به دید من ما کوشندگان سیاسی چه میهندوستانِ لیبرال و آزادیخواه باشیم و چه سوسیال دمکرات یا کمونیست، همگی هموندان خانواده ای به نام ایران هَستیم؛ برای نگهداری از توازن سیاسی در کشور به همان اندازه که به هَنگان های (حزب های) لیبرال و سوسیال دمکرات نیاز است به هَنگان های کمونیستی نیز نیاز است. در یک ساختار دمکرات، هیچ دلیلی برای دُشمنی میان سازمان های سیاسی کمونیست و سازمان های لیبرال وجود ندارد که به مردمسالاری، چرخش قدرتِ از راه گُزیدمان آزاد، دادیک آدمی (حقوق بشر)، یکپارچگی مرزی ایران، گیتیگرایی (سکولاریسم) باور دارند، زیرا این سازمان ها گرفتاری های کشور را از روزن و دریچه های گوناگون نگاه میکُنند و برای آن رهکارهای جدا گانه پیشنهاد میدهند. مهم این است که سازمان های سیاسی به دیدگاه مردم توان گُزینش آنها ارج گُذارند و گُزینش بهترین راهکار را از راه گُزیدمان (انتخابات) آزاد به آنها واگُزار کُنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر