۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

توپی دیگر به دروازۀِ خودی


خشایار رُخسانی

پاسُخی به نوشتۀِ آقای اسماعیل نوری علا با سرنویس «سلطنت علیه پادشاهی» [3]

کمابیش دو سال پیش «شبکه سکولارهای سبز» با سرپرستی آقای اسماعیل نوری علا پیشنهادِ برپایی نهادهایِ میهنی همانند «شورای ملی» و «دولت گذار» را داد که روی روشنکاری و تَراپَدیدی (شفافیت) پافشاری ویژه ای کرده بود [1]. ولی با وجود نیاز فوری و آشکار به این نهادهایِ میهنی برای گذار از آشفتگی کنونی کشور، از آن زمان تاکنون پیشرفت درخور نگرشی در برپایی این نهادهای میهنی انجام نگرفته است. اکنون که گروهی از ایرانیان برونمرزی و درونمرزی با پُشتیبانی به همت خویش یک نهادِ همانندی را به نام «شورای ملی» برپا ساخته اند و یک منشور 16 ماده ای پیشرفته ای برای آن نوشته اند [2]، چرا آقای نوری علا بجای همکاری با چنین نهادی، میخواهد از پیشرفت آن پیشگیری کُند؟
از آنجا که بهترین راه برای بهینه سازی یک اندیشه و پیشگیری از به کژراه رفتن آن، سُخن سنجی (انتقادِ) بجا و درخو از آن است، آدم باید پیوسته آمادۀِ پذیرش خُرده گیری از دیدگاهش و پاسخگویی به خُرده گیران باشد. در این پیوند مهمترین سُخن سنجی آقای اسماعیل نوری علا در نوشتۀِ بالا ایرادِ او از پنهانکاری هموندانِ کمیتۀِ گذرا برای برپایی «شورای ملی» است [3]. ولی با درنگریستن به این راستی که بخشی از هموندان کمیتۀِ «شورای ملی» در ایران هَستند، پنهانکاری آنها برای نگهداری از جانشان پذیرفتی است. اکنون پرسش از آقای نوری علا این است، در آنجا که این کمیته میخواهد در آینده نزدیک فراخوانی برای یک نشست همگانی و آشکار بدهد، و این منشور 16 ماده ای تنها پیشنهادهایی هَستند که میتوانند در آیندۀِ نزدیک در یک نشستِ همگانی به رای گذاشته و بهینه سازی و رساتر (کاملتر) شوند، آیا سُخن سنجی او میتواند بجا باشد؟
  به دید من از دیگر خُرده گیری های آقای نوری علا در این نوشته که بجا نیستند و سبب سرگردانی ونگرانی های بیهودۀِ خواننده میشوند، کوشش ویژۀِ ایشان در برجسته کردن گرایش نادُرُست چند «سلطنت طلب»، به خودکامگی است، تا خواننده را از گسترش چنین اندیشه ای در اُردوگاه هواداران پادشاهی، بترسانند. و این درهالی است که امروز همه هَمداستان هَستند (موافق هَستند) که تنها نامزد و نمادِ پادشاهی در ایران شاهزاده رضا پهلوی است و نه چندتا نُخودی به نام «سلطنت طلب» که «آرزوی بازگشت به دورانِ خودکامگی دارند؛» و همچنین ایشان در سه دهه گذشته پیوسته با نوشته ها و سخنرانی های فراوان بر بُنیادِ مردمسالاری و گُزیدمان آزاد، پافشاری کرده اند. و شاهزاده رضا پهلوی پذیرفته اند که چنانچه مردم ایران در یک همه پرسی به ساختار پادشاهی رای بدهند، برپایِۀِ قانون اساسی نوین، پادشاه در آینده در کار و بار کشورداری درنخواهد آمیخت و او تنها نمادی از یکپارچگی مرزی، فرهنگی و همبستگی میهنی خواهد بود. همانگونه که دوستان دیگر هم اشاره کردند، نگرانی آقای نوری علا از سیج (خطر) فراروییدن ساختار پادشاهی به «خودکامگی سلطنتی»، به همان اندازه نارواست که جمهوری های مردمی نیز میتوانند به جمهوری های رخن بَری (وراثتی) همانند کره شمالی، سوریه و عراق پیشین واگردند. از اینرو، آنچه که میتواند از باززایش خودکامگی در آینده در ایران پیشگیری کُند، نه ساختار پادشاهی است و نه جمهوری، وآنکه نهادها و ستون های دمکراسی هَستند، همانند گُزیدمان آزاد، آزادی هَنگان ها (حزب ها)، رسانه های گروهی آزاد، انجمن های شهروندیِ ناوابسته به دولت (NGO) دیوان دادگُستری خودسالار، جدایی و خودسالاری نیروهایِ دادگُذاری (مقننه)، دادکاری (مجریه) و دادگُستری است.
یکی از خُرده گیری هایِ دیگر که بر نوشتۀِ آقای نوری علا وارد است، برانگیزاندن این اندیشه در ذهن خواننده است که کمیتۀِ «شورای ملی» بدست «سلطنت طلبان» اداره میشود. و این درهالی است که نه شاهزاده رضا پهلوی نقش کوشایی در این کمیته و فراهم آوردن منشور آن داشته است و نه اینکه گوهر و درونمایۀِ (محتوی) این منشور، هاگ (حق) ویژه ای برای ساختار پادشاهی روا دانسته است.
اکنون پُرسشی که پیش میآید این است که چرا در این هنگامۀِ سرنوشت ساز از تاریخ کشور که به همبستگی آزادیخواهان نیاز فراوان است، آقای نوری علا بجای سنگفرش کردن راه همبستگی، خودش با چنین نوشته هایی یکی از راهبندان هایِ آن میشود.
از اینرو، به دید من این نوشتۀِ آقای اسماعیل نوری علا یک  «توپ» دیگری است که به دروازۀِ خودی شلیک شُده است.

آدینه، 20 مهر، 3750 دین بهی

یاداشت:

[1]
[2]

[3]


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر