۱۳۹۰ بهمن ۲۱, جمعه

چگونه ایران خانه-ی دوم القاعده شُد


 ست. جی. جونز (Foreign Affairs )


چکیده
در سال 2001 پس از اینکه حکومت بُنیادگرای طالبان در افغانستان بدست آمریکا سرنگون شُد، همگی رهبران سازمان های تروریستی طالبان و القاعده با هماهنگی سپاه قدس که شاخه ای از سپاه پاسدارن حکومت اسلامی است به ایران کوچ کردند و از سایه-ی پُشتیبانی های ویژه-ی امنیتی و داراکی (مالی) مُلاهای ایران برخوردار شُدند. با آنکه آخوندهای شیعه و سُنی های طالبان و القاعده دُشمن دینی همدیگر هَستند، ولی دیدگاه انباز (مُشترک) آنها در پیکار با «کافران باختر» این دو جریان بُنیادگرای دینی را همبسته-ی هم ساخته است. و با وجودیکه آمریکا در سرکوب کانون های فرماندهی این دوسازمان تروریستی در افغانستان، پاکستان و آفریکا (آفریقا) کامگار بوده است، ولی رهبری این دو سازمان زیر چتر پُشتیبانی حکومت اسلامی دست نخورده مانده است. این سازمان های بُنیادگرای اسلامی در خاک ایران و در پناه آخوندها و به کُمک سپاه قدس به برنامه ریزی و سازماندهی و گُسترش ترور در سراسر جهان ادامه میدهند. با آغاز درگیری رزمی میان آخوندها و باختر، بیگمان حکومت اسلامی از این سازمان های تروریستی در جایگاه اهرمی برای گسترش ترس در اروپا و آمریکا و آسیب زدن به آنها بهره خواهد بُرد.

سرآغاز
مجله آمريکايی «فارِن افرز» در  ۲۹ ژانويه گزارش مفصلی را درباره رابطه گروه تروريستی القاعده و جمهوری اسلامی منتشر کرده و نوشته است: «ظاهرا جمهوری اسلامی تمايل دارد روابط محدود کنونی خود با شبکه القاعده را گسترش دهد.»
این گزارش که توسط «ست جی. جونز» نوشته شده می گوید: «از اواخر سال ۲۰۰۱ ميلادی، ايران به دور از چشم جهانيان بعضی از رهبران ارشد گروه القاعده را در خاک خود نگاه داشته است. چندين نفر از ميان اين عوامل، از جمله ياسين السوری، يکی از تدارکچی های اين گروه تروريستی، با استفاده از اين موقعيت توانسته اند نيروی انسانی و منابع مالی جذب شده از خاورميانه را به مقر مرکزی القاعده در پاکستان منتقل کنند. ديگر افراد، از قبيل سيف العادل، شخصی با مليت مصری و رئيس کميته امنيتی القاعده، و ابومحمد المصری، از طراحان بمبگذاری سفارت های آمريکا در آفريقای شرقی، کمک های استراتژيک و عملياتی در اختيار القاعده مرکزی قرار داده اند.»
«دولت جمهوری اسلامی هم اکنون بيشتر اين افراد را تحت بازداشت خانگی نگاه داشته، آزادی رفت و آمدهايشان را محدود کرده و از نزديک حرکاتشان را زير نظر گرفته است. با اين همه، حضور القاعده در ايران به اين معناست که برخلاف بررسی های خوشبينانه ای که در واشنگتن وجود دارد، انهدام کلی شبکه القاعده چندان هم قريب الوقوع نخواهد بود.»
این گزارش می گوید: «شايد آنچه مايه نگرانی بيشتر شده اين واقعيت است که ظاهرا جمهوری اسلامی تمايل دارد روابط محدود کنونی خود با شبکه القاعده را گسترش دهد. سابقه جمهوری اسلامی نشان می دهد که اين حکومت توانايی آن را دارد که به همان شکلی که از حزب الله در مواقع مقتضی بهره جويی می کند، از القاعده نيز برای انجام حملات تلافی جويانه عليه ايالات متحده يا اسرائيل استفاده کند.»
«البته شايان ذکر است که سازمان القاعده به هيچ وجه آلت دست حکومت روحانيون در ايران نبوده و در برخی مواقع به مرحله رويارويی با نظام ايران نيز رسيده است، نمونه چنين برخوردی را می توان در تهاجم های اخير عليه شيعيان عراق مشاهده کرد. اما القاعده و جمهوری اسلامی يک وجه مشترک دارند و آن نفرتشان از آمريکاست.»
نويسنده «فارن افرز» در ادامه برپايه پژوهش هايی که «به مدت يک سال تمام درباره ارتباط القاعده و ايران» انجام داده،  تحليل خود را اين گونه ادامه می دهد: «در چند سال اخير القاعده در چندين جبهه با شکست مواجه شده: در عراق، پاکستان، يمن، شاخ آفريقا و منطقه آفريقای شمالی. به ويژه حملات «پهپاد» های ارتش آمريکا با موفقيت کادر رهبری القاعده در پاکستان را در هم شکسته است. با اين همه ايستگاه اين گروه در ايران در يک دهه گذشته بی گزند مانده است. در اواخر سال ۲۰۰۱، با سقوط رژيم طالبان، بيشتر عوامل سازمان از افغانستان گريختند. بسياری از رهبران القاعده، از جمله شخص بن لادن و ايمن الظواهری، قائم مقام بن لادن و بعدها جانشين وی، به پاکستان رفتند. اما بعضی هم بودند که ترجيح دادند به سوی غرب افغانستان کوچ کنند، جايی که نظام حاکم با کمال ميل آن عده را پذيرفت.»
در این گزارش آمده است: «حدود ماه اکتبر سال ۲۰۰۱ ميلادی، دولت ايران نمايندگانی را به افغانستان فرستاد تا به اعضای باقی مانده از القاعده در افغانستان و خانواده هايشان تضمين دهند که می توانند با آسودگی و امنيت کامل به ايران سفر کنند. در ابتدا نيروی ويژه قدس، شاخه ای از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مديريت اين رابطه را بر عهده داشت. نيروی قدس که مأموريت سازماندهی، آموزش، تجهيز و تأمين مالی جنبش های انقلابی اسلامی را بر عهده دارد، بين سال های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ جابجايی و خروج  صدها نفر از افراد مرتبط با القاعده را ترتيب داد. تا سال ۲۰۰۲ تعداد اعضای القاعده در ايران به حدی رسيد که شبکه تروريستی فوق يک «شورای مديريت» در ايران ايجاد کرد. هدفی که اسامه بن لادن، رهبر القاعده، در آن زمان برای اين شورا معين کرده بود، در فراهم آوردن پشتيبانی استراتژيک برای رهبران سازمان در کشور پاکستان خلاصه می شد.»
فارن افرز می نویسد: «اعضای کليدی شورای مديريت القاعده در ايران عبارتند از: عادل، سليمان ابوغيث، ابوخير المصری، ابو محمد المصری و ابوحفص الموريتانی. هر پنج نفر اعضای شورا در سال های بعد از ۲۰۰۲ نقش مؤثر خود را در فعاليت های القاعده ايفا کردند و از مقر خود در ايران رابطه تنگاتنگ خود را با بن لادن، رهبر گروه، حفظ کردند. از ميان اين پنج تن، «عادل» حتی موفق شد با کمک به سازماندهی چندين گروه جنگجو با هدف ساقط کردن رژيم حامد کرزی در افغانستان، و پشتيبانی  از حملات تروريستی سال ۲۰۰۳ در شهر رياض عربستان، به فعاليت های خود ادامه دهد.»
«اواخر سال ۲۰۰۲ و اوايل سال ۲۰۰۳، با بزرگتر شدن کادر مديريت القاعده در ايران و حضور اعضای ارشد اين سازمان تروريستی در آن کشور، مقام های دولتی ايالات متحده به صورت مستقيم وارد مذاکره با همتايان ايرانی خود شدند. آمريکا خواستار استرداد رهبران القاعده به کشورهای اصلی شان شد، ايران اين پيشنهاد را رد کرد و در همين زمان وزارت اطلاعات ايران مسئوليت ارتباط ميان جمهوری اسلامی و القاعده را عهده دار شد
«در ماه های نخست سال ۲۰۰۳ ميلادی، تهران تمامی اعضای شورای مديريت القاعده و وابستگانشان را که در کشور بودند، دستگير کرد. در مقابل هم بن لادن و ظواهری، و ديگر رهبران برای تهران پيغام فرستادند که در صورت خودداری از آزاد کردن پرسنل القاعده و اعضای خانواده بن لادن، اين اقدام را تلافی خواهند کرد. ايران زير بار نرفت و بن لادن هم فرصت عملی ساختن تهديد خود را پيدا نکرد.»
به نوشته این گزارش، «از اين مرحله به بعد، جزئيات رابطه القاعده با جمهوری اسلامی در هاله ای از ابهام قرار می گيرد. به نظر می رسد که بسياری از عواملی که در ايران تحت بازداشت خانگی به سر می برند، درخواست آزادی خود را تسليم مقامات کرده اند. در سال های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ ميلادی، ايران چند نفر از بازداشتی های القاعده را به همراه خانواده هايشان آزاد کرد، در فهرست نام آزاد شدگان، چند تن از خانواده بن لادن نيز به چشم می خوردند

«خطوط قرمز حضور القاعده در ایران»
فارن افرز می گوید: «با اين همه، امروز شورای مديريت القاعده کماکان به حيات خود در خاک ايران ادامه می دهد. اعضای اين شبکه همچنان تحت حصر خانگی محدود قرار دارند و شواهد حاکيست که تهران برای فعاليت اين عده خطوط قرمزی را نيز تعيين کرده است: يک: اجتناب از طرح ريزی حملات تروريستی از خاک ايران، دو: خودداری از هدف قرار دادن دولت ايران و سه-خودداری از هرگونه جلب توجه.»
این گزارش می گوید: «در حال حاضر، ايران همچنان يک قطب مهم برای القاعده محسوب می شود. ياسين السوری، متولد سال ۱۹۸۲ در القميش سوريه، يکی از عوامل کليدی کنونی شبکه القاعده در ايران است. بر پايه يافته های وزارت خزانه داری ايالات متحده، دست کم از سال ۲۰۰۵ تهران به السوری اجازه داده که به فعاليت های خود به صورت مخفيانه در ايران ادامه دهد. اين عضو فعال القاعده موفق شده از ايران برای رهبری اين شبکه تروريستی در پاکستان و ديگر مراکز آن پول جمع آوری و ارسال کند و جذب و اعزام نيروهای جديد تندرو را از خليج فارس به پاکستان و افغانستان ميسر سازد.»
نويسنده «فارن افرز» در ادامه با اشاره به رابطه پيچيده جمهوری اسلامی شيعه مذهب و القاعده سنی مذهب تصريح می کند که: «به رغم تفاوت در ديدگاه های مذهبی، هدف مشترک ضديت با آمريکا و متحدانش، از جمله اسرائيل، عربستان سعودی و بريتانيا زمينه همکاری محکمی را بين اين دو به وجود آورده است. منطق ايران در تعامل با القاعده را شايد بتوان با رويکرد عملگرايانه وينستون چرچيل نخست وزير پرآوازه بريتانيا مقايسه کرد که زمانی گفت: «اگر هيتلر به دوزخ حمله کند، من دست کم يک دفعه هم که شده در همين مجلس عوام از ابليس (به عنوان حاکم جهنم) تمجيد خواهم کرد.»
«به نظر می رسد ايران به چند دليل رهبران القاعده را نگاه داشته است. اول اينکه تا زمانی که تهران چندين رهبر اين سازمان را تحت کنترل خود دارد، القاعده از حمله به اين کشور اجتناب خواهد کرد. از منظری ديگر، و در بعد تهاجمی، در صورتی که آمريکا يا اسرائيل عمليات بمباران ايران را به مرحله اجرا در آورند، تهران خواهد توانست از القاعده به عنوان ابزار مقابله به مثل استفاده نمايد. دارا بودن توانايی و عزم حمله به ايالات متحده دو ويژگی است که القاعده را برای جمهوری اسلامی به شريکی ارزشمند تبديل می کند.»
«در صورت وقوع حمله به ايران، اين احتمال وجود دارد که جمهوری اسلامی از طريق رابط های خود در عراق، افغانستان و ديگر کشورها ايالات متحده و متحدانش را هدف حمله قرار دهد. واکنش احتمالی ديگر اين است که ممکن است رژيم با افزايش حمايت های لجستيکی کنونی خود، با در اختيار گذاشتن پول، اسلحه، محل سکونت، اوراق مسافرتی و ترانزيت اعضا  القاعده را بيش از پيش زير چتر حمايتی خود بگيرد. در سناريويی حادتر، ممکن است رژيم تهران حتی به مقام های القاعده اجازه سفر به پاکستان و احيای شاخه اصلی رهبری گروه را در آن کشور بدهد يا اينکه با گشودن مرزهای کشور به اعضای عالی رتبه تر سازمان اجازه ورود به ايران را بدهند. در شديدترين حالت نيز، احتمال دارد ايران از يک حمله جديد القاعده عليه ايالات متحده يا يکی از متحدانش حمايت کند، اگرچه رژيم جمهوری اسلامی به طور قطع تلاش خواهد کرد که نقشش در چنين توطئه ای مخفی باقی بماند.»
در پایان این گزارش آمده است: «پيش از هر اقدامی، به ويژه حمله پيشگيرانه عليه تأسيسات هسته ای ايران، که می تواند باعث نزديکی بيشتر اين کشور و القاعده شود، ايالات متحده آمريکا می بايست به دقت جوانب امر را بررسی کند. تا به اين جای کار، رابطه ايران و القاعده به شکلی دوجانبه محدود باقی مانده است. با اين شرايط و در حالی که القاعده مرکزی در پاکستان به شدت تضعيف شده، هرگونه اقدامی که باعث نزديکتر شدن اين دو به يکديگر شود اشتباهی فاحش برای آمريکا خواهد بود. خوشبختانه، هنوز هم برای حل اين مشکل وقت هست. اما ايالات متحده بايد بداند که سکوت بيش از اين بهای بسيار سنگينی را برايش به دنبال خواهد داشت.»
از سوابق نویسنده این گزارش می توان به عضويتش در انديشکده «رنـد»، نگارش کتاب «شکار در سايه: در تعقيب القاعده از نهم سپتامبر» و البته خدمت وی در فرماندهی عمليات ويژه ارتش آمريکا اشاره کرد.
جونز در دوران خدمت در ارتش مسئول طرح و برنامه و همچنين مشاور ارشد ژنرال فرمانده نيروی های ويژه ايالات متحده در افغانستان بوده است.

برگرفته از وبگاه: «رادیو فردا»:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر