۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

پیوند میان مُسلمان بودن ایرانیان و پدیده-یِ «اسُتکهُلم (Stockholm) »




جهانشاه رشیدیان


پیشگفتار:

تا پیش از بُنیانگُذاری حکومت اسلامی در ایران، ایرانیان کوشش میکردند که با فراموش کردن گذشته-ی تاریک و خون آلودِ چیره شدن اسلام بر این کشور، راه سازش با اسلام را درپیش گیرند، که برآیند آن نابودی دین و فرهنگ شکوهمند و شهریگری (تمدن) پیشرفته-ی آنها بود. ولی آزمون تلخ سه دهه حکومت دینی در ایران سبب شُد تا اندیشمندان ایرانی تاریخ ترسناک و غم انگیز تازش اسلام به ایران را زیر ریزبین بگیرند و درباره-ی انگیزه-ی پایبند ماندن ایرانیان به دین و فرهنگ بدوی تازیان پس از دست یافتن آنها به خودسالاریشان (استقلال شان)، پژوهش کُنند. نوشتاری که در پیش رو دارید، کوششی در این راستاست. مردم اسپانیا توانستند پس از گذشتِ 800 سال از اشغال کشورشان بدست عرب های مسلمان، آنها را از کشور برانند و دین و فرهنگ و کَتامی (هویت) خودشان را دوباره بازسازی کُنند، ولی مردم ایران که توانستند پس از گذشت 200 سال از اشغال کشورشان به خودسالاری (استقلال) دستیابند، راه مردم اسپانیا را نرفتند. نویسنده بر این باور است که میتوان انگیزه-ی این رفتار ناروامند (غیرعادی) مردم ایران را با پدیده-ی استُکهُلم (Stockholm)  روشن کرد، یک یدیده-ی روانشناسی که برای نُخستین بار در استُکهُلم پس از یک پیشآمدِ گروگان گیری درنگریسته شد، پدیده ای که پیوند میان یک آدم ستمدیده و ستمگر را بررسی میکُند؛ در این راستا هرچه درجه-ی ستمگری و خشونت میان آدم کُرپانی (قربانی) و بزهکار بیشتر باشد، دلباختگی کُرپانی (قربانی) به بزهکار نیر بیشتر میشود. [1]

سرآغاز:

زمان درازی است که درمیانِ مردم ایران سرگردانی ای در برابر اسلام پدید آمده است. با آنکه 200 سال پس از تازش عرب های مُسلمان به ایران، مردم ایران از امکانِ خودسالاری (استقلال) برخوردار شُدند، ولی آنها دین و فرهنگِ نیاکانِ خودشان را دوباره پابرجا نساختند، ونکه (بلکه) به دلخواه به فرهنگِ بدوی، واپسمانده و ددمنشانه-ی تازشگران پایبند ماندند؛ جُستجو درباره-ی فرنودهای (دلیل هایِ) این فروتنی ایرانیان برای زمانِ درازی یک کار ناروایی بود. نُخست پس از بُنیانگذاری حکومت اسلامی در ایران و آزمونِ تلخ آزَرَنگ های (مصیبت هایِ) چنین حکومتی، سبب شُد تا برخی از ایرانیان زمان برای اینکار بگُذارند تا درباره-ی فرنودهایِ (دلیل های) پایبند ماندنِ ایرانیان به دین اسلام پژوهش کُنند. بدینسان انگیزه هایِ آشکار این فرمانبُرداری و فروتنی در برابر اسلام نادیده نماند.
یکی از این پَروَهان ها (دلیل ها) برای این رفتار ایرانیان را دانش نوین «پدیده-ی استُکهُلم» (Stockholm) مینامد. نشانه-ی ویژه-ی این بیماری، دلبستگی پیدا کردن آدم ستمدیده به آدم ستمگر یا کُرپانی (قربانی) به بزهکار است. برای اینکه به سرشت این پدیده بهتر پی ببریم، ناگُزیریم که نگاهی به این شیوه-یِ رفتار بیاندازیم: برای نمونه ما چه پاسُخی برای اینگونه رفتار داریم، هنگامیکه یک گُروگان، دلباخته-ی گروگانگیر خود میشود یا یک زندانی از بَند رسته-ی جَنگی، دلبخواهی شیفته-ی زندانبان خودش میگردد؟ این رفتار ناروامند (غیر عادی) برای نُخستین بار پس از یک رویداد گروگانگیری در شهر استُکهلم در کشور سوئد درنگریسته شُد.
برآیند سُخن اینکه آدم میتواند رَِدِپایِ پدیده-یِ اسُتکُهم (Stockholm) را در پیوند با بسیاری از وابستگی ها (رابطه ها) میانِ کُرپانی (قربانی) و بزهکار بازشناسد. دلباختگی یا وفاداری و سُهِش هایی (احساس هایی) همانند اینها در بسیاری از پیوندها میان آدمها پدیدآر میشوند- در آموزشگاه، در جایگاه کار، در کیش های بُنیادگرای دینی یا ایدیولوژی های خودکامه. در این نمونه آوری ها پدیده-ی استُکُهلم (Stockholm) نقش سرنوشت سازی را بازی میکُند.
این دلباختگی بیمارگونه میتواند فرنودِ (دلیل) فروتنی و فرمانبُرداریِ مردم شکست خورده از کشورگُشایان را در سده های پیشین روشن کُند. وفاداریِ بَردگان، دهگانان و کارگران به سروَرانشان و به کشورگُشایان نیز از این بُنپایه (قاعده) پیروی میکُند. شاید بدون پدیده-ی استُکُهم (Stockholm) جَنوریکارانی (جنایتکارانی) چون خُمینی و اسکندر گُجستک، هیتلر و استالین که در میان توده ها گیرایی داشته اند، در تاریخ پدیدار نمی گشتند.
شاید بدونِ پدیده-ی استُکُهم (Stockholm)، گردن نهادن ایرانیان به شمشیر اسلام و دات ها و دستورهای اسلامی امکان پذیر نمیبود. به باور من از دیدگاه روانشناسی، کانونِ آن پیوندی که میانِ کُرپانی (قربانی) و بزهکار بسته شُده است، یک آمیختگی از ترس و پدیده-یِ استُکُهم (Stockholm) است، که در آن، کُرپانی (قربانی) ترس را به دلباختگی وامیگرداند و آدم بزهگار از این رفتار کُرپانی (قربانی) در جایگاه یک چیرگی و برتریِ خودپسندانه بهره میبرد؛ ولی این پیوندِ بیمارگونه ای که میان کُرپانی (قرانی) و بزهکار برپا شُده است، خودش را با ترس نمی ویچارد (توجیه نمیکُند) ونکه (بلکه) خودش را با «شیفتگی» میان آن دو تَن نشان میدهد. بدینسان آدم میتواند فرمانبُرداری و باور فروتنانه-ی ایرانیان به اسلام و «وَرجاوَندان (مقدسان) اسلامی» را دریابد، که با شمشیر و لشکرکشی هایشان میلیون ها تن از ایرانیان را کُشتار کردند. بدونِ این پیوند بیمارگونه میانِ «کرپانی (قربانی) و بزهکار»، نمیتوانست میلیون ها مُسلمان در ایران یا دو میلیارد مُسلمان در جهان وجود داشته باشد.
در سال 633 ترسایی، لشکرهایِ مُسلمانِ عرب با کُشتار و تاراج و خوارداشتن ایرانیان به ایران تاختند. در سده-ی هفتم ترسایی در کنار نابودی سرزمین های ایران، میلیون ها ایرانی کُشتار شُدند، آنها را سُپُوختند (به آنها تجاوز کردند) و به بردگی بُردند. اشغال دویست ساله-ی ایران با درهم شکستن شاهنشاهی ساسانی آغاز شُد، که واپسین شاهنشاهی ایرانی پیش از اسلام بود، و با نابودی فرهنگ و شهریگری (تمدن) ایران پایان یافت. تازیان، ایرانیان را ناگُزیر از پذیرفتن دین اسلام میکردند و ایرانیان ناچار بودند دین تازشگران را بپذیرند تا جانشان را رها سازند. پس از 200 سال اشغال ایران بدست مُسلمانان عرب، ایرانیان توانستند آزادیشان را دوباره پس بگیرند، ولی جای شگفتی دارد که ایرانیان دین دُشمنانشان را نگهداشتند، رفتاری که در کشور اسپانیا پیش نیامد؛ اسپانیایی ها توانستند پس از بیرون راندنِ مُسلمانانِ اشغالگر از کشوشان، که برای سده ها فروگرفته شُده بود، فرهنگ و دینشان را دوباره بازسازی کُنند.
اسپانیایی ها یک راه روامندی (عادی) را درپیش گرفتند تا کَتامی (هویت) راستین خودشان را دوباره بازیابند، چیزیکه در نزد ایرانیان تا به امروز روی نداده است. از آنجا که پدیده-ی ناهنجار استُکُهم (Stockholm) در نزد بخش گُسترده ای از همبودگاه (جامعه) ناشناخته است و کمتر با آن آشنایی دارند، روشنبین هایِ ایرانی و کوشندگان سیاسی ناگُزیرند که این جُستار (موضوع) را در پیوند با دین اسلام و اَپَرماند (میراث) آن، که حکومت اسلامی است، روشن کُنند.
وابستگی مهریک (عاطفی) و بیمارگونه-یِ ایرانیانِ کُرپانی شُده (قربانی شده) به بزهکارهایِ مُسلمانِ عرب، رَخن (میراث) دَدمَنشی بی اندازه و گزافگونه-یِ لشکرکشی هایِ مُسلمانان آغاز اسلام در تازش به ایران است. این پدیده-ی بیمارگونه امروز در رفتار هزاران ایرانی (بسیجی و سپاهی) بازتاب پیدا میکُند، که دلبخواهی خودشان را به نام مُزدور به رژیم اسلامی فروخته اند و آماده هَستند از بهر دلباختگی به اسلام، هم میهنان خودشان را شکنجه کُنند، آنها را بسُپُوزند (تجاورز کُنند) و سرکوب کُنند. خوش زاوری های (خوش خدمتی های) برخی از ایرانیانی که هتا در باختر زندگی میکُنند به حکومت اسلامی، با آنکه آنها راسته (مستقیم) از سوی رژیم پَتِست نمیشوند (تهدید نمیشوند)، نمونه-ی آشکاری از همین پدیده-ی بیمارگونه-یِ استُکهُلم است.
با آنکه این دلباختگی بیمارگونه راسته (مستقیم) با سُهِش (احساس) ترس همراهی نمیشود، ولی هنگامیکه کُرپانی (قربانی) نیرویی برای رها کردن خودش نداشته باشد، سُهِش (احساس) ترس او گُسترش پیدا میکُند. و این امکان هست که ناتوانی کُرپانی (قربانی) از رهایی خودش، سبب «دلباختگی» و فروتنی بیشتر او در برابر بزهکار گردد. ویژگی های بالا به هیچ روی نمایانگر رفتار ویژه-ی بُنیادگرایان اسلامی نیست که برای باورهای اسلامیشان میجنگند، ونکه (بلکه) بازتاب دهنده-ی رفتار آن بخش از هواداران حکومت اسلامی است که گرایش اسلامی ندارند. در اینجا سُخن از هواداران و مُزدوران مُسلمان رژیم نیست، ونکه (بلکه) گفته درباره-یِ آن بخش از هواداران حکومتِ اسلامی است که گیتیگرا (سکولار)، چپگرا، و میهندوست هَستند، کسانیکه از رژیم پولی را دریافت نمیکُنند یا از سوی آن پَتِست نمیشوند (تهدید نمیشوند)، برای نمونه ایرانیانی که در باختر زندگی میکُنند و میتوان رفتار ناهنجارشان را در همراهی با رژیم، با پدیده-ی استُکهُلم روشن ساخت. این کسان از ماندگاری حکومت اسلامی با شیوه ها و رنگ های گوناگون پدافند میکُنند،َ باآنکه گروهایِ گوناگون اسلامی که این رژیم را در ایران میچرخانند، خودشان را پایندان (ضامن) اسلام میشناسانند و نه پدافندگر ایران.

شنبه، 10 اُردیبهشت، کیوان شید 3749 دین بهی

یاداشت ها:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر