۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

سازمان آموزش و پرورش در ایران باستان




خشایار رخسانی

برپایه-ی گفته-ی بسیاری از گَذشتهنگاران همانند ویل دورانت (Will Durant)، نُخستین دولت جهان با وزارت خانه های گوناگون و دستگاه هایِ پیچیده-یِ دیوانسالاری برای رسیدگی به کار و بار مردم که ما بگونه-ی امروزین، آن را میشناسیم در ایران بُنیادگزاری شُد که برآیند بیش از هفت هزار سال زندگی شهرنشینی نیاکان ما در این نَی سنگ (منطقه) و کرانه بوده است. در این ساختار کشورداری سازمان آموزش و پرورش از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است. و دولت و خانواده ها به این نهاده (موضوع) اهمیت فراوانی میداده اند، بگونه ایکه خانواده ها فرزندان خود را از دورانِ خُردسالی تا پس از دوران بُرنایی (بلوغ) به آموزشگاه های دولتی میفرستادند، به جاهایی که آنها زیر سرپرستی آموزگاران کارآزموده، کادیک ها (قاضی ها) و افسران ارتش، خواندن و نوشتن، دانش داوری، هُنر رزم آوری و خودچیرگی را فرامیگرفته اند. همانند امروز دوره هایِ آموزشی در زمان هَخامنشیان به کلاس های گوناگون بخش بندی شده بوده است. سازمان آموزشی آنچنان برنامه ریزی شُده بود که شهروندان ایران را هتا تا پس از دوران کُهنسالی زیر پوشش خود داشت، و از آزمون های (تجربه های) سالخوردگان هم در کارهای دیوانسالاری و هم برای آموزش نوباوگان در دبستان ها بهره میبُرد. برای پی بُردن به ویژگی های مَردُمیک (انسانی) کوروش بزرگ، سِنُفون آتنی [1] دوران کودکی کوروش بزرگ و فرهنگ و آن سازمان آموزشی ای را که کوروش در دورانِ کودکی در آن پَروَرده شُده بود زیر زره بین میگیرد. او در نَسکِ «زندگینامه-ی کوروش بزرگ» (Cyropaedia) در پیوند با سازمان آموزش و پروش در دوران هخامنشیان میگوید:

پسر بچه ها به دبستان میروند و زمانی را که در فرادست دارند (در اختیار دارند) هَزینۀِ فراگیری دادوری میکُنند؛ و همانگونه که در کشور ما رَسم است، آنها میگویند که برای این هدف به آنجا میروند. پسر بچه ها همچنین میگویند که آنها برایِ فراگیریِ خواندن و نوشتن به دبستان میروند. و سرپرستانِ آنها بخشِ بُزرگی از روز را هُزینۀِ آموزش به پسر بچه ها میکُنند که بیشتر در بارۀِ هُنرِ دادوری و وداییدن (تصمیم گرفتن) در پیوند با داوش هایِ اَنگارِشی (ادعاها و دعواهایِ فرضی) میباشد. سپس، همانگونه که بهنجار (عادی) است، [در چهار چوب آموزه های (درس های) خود] پسر بچه ها نیز یکدیگر را به گُناه میبندند و اِرَنگ (اتهام) میزنند، همانگونه که مردانِ بُرنا، چَفته هایی (اتهام هایی) مانند دُزدی، کُتک زدن، نیرنگ و گول زدن، توهین و گُرم های (جُرم های) دیگر همانند اینها به هم میزنند، و زمانیکه دانش آموزان پی ببرند که کسی به نمونه ای از این گُناهان آلوده شُده است، او را [بگونۀِ نمادین (ظاهری)] کیفر میدهند. [2]

و اگر کَسی نیز کَسِ دیگری را به ناروا، به گُناهی بسته باشد، آنها او را کیفر میدهند. و آنها همدیگر را بگونه-ی نمادین (ظاهری) با سِپَزِگی (اتهام) به دات شکنی (قانون شکنی) به دادگاه میکشند و می ایرازند (محکوم میکنند)، و یا نمونه هایی که مردم به شَوَندِ (به علت) آن از همدیگر بیزار میشوند ولی کمتر برای آنها به دادگاه میروند، به چم (یعنی) اینکه، زمانی که آدم نمک نشناس باشد؛ و اگر آنها بدانند که کسی توانایی داشته است که جُبرانِ کارِ خوبِ کسی را با انجامِ یک کارِ خوب بدهد ولی از انجامِ آن سر باززده است، آنها او را به سختی کیفر میدهند. چونکه آنها باور دارند که آدمِ ناسپاس با شایمندیِ (احتمال) زیاد از انجامِ خویشکاریِ (وظیفه) خود در برابر خداوند، در برابرِ پدر و مادر، در برابرِ کشور، و دوستانش کوتاهی میکُند، زیرا که بنگر میآید که بیشرمی و ناسپاسی دست در دست یکدیگر دارند؛ و همانگونه که ما میدانیم، این چیزی است که به فروافتادگی (سقوط) و لغزش هایِ فَرخویی (اخلاقی) ره میبَرَد.

آنها همچنین به پسر بچه ها روشِ چیرگی بر روان و جان آموزش میدهند؛ هنگامیکه دانش آموزان هر روز آموزگارِ خود را ترازمند (متعادل) میبینند، آنها نیز رفتارِ ترازمندِ (متعادل) آموزگارِ خود را سرپَلمِه (سرمشق) و اُلگویِ فراگیریِ چیره شدن بر روان و جانِ خود میکُنند. آموزگاران به دانش آموزان یاد میدهند که از کارگُزاران رایه (دولت) پیروی کُنند؛ پیرویِ بدون چون و چرایِ مردانِ بُرنا از کارگُزاران رایه (دولت)، دانش آموزان را در انجامِ اینکار میایزاند (تشویق میکُند). و افزون بر آن، آنها به پسر بچه ها یاد میدهند که در زمانِ خوردن و آشامیدن، چیرگی بر خود را از دست ندهند؛ زمانیکه دانش آموزان میبینند که سربازان، پُستِ خود را برایِ زُدودنِ گُرُسنگی شان فرو نمی گُذارند، تا اینکه افسران، کسانِ دیگری در جایِ آنها بگُمارند، آنها در انجامِ اینکار، ایزانیده میشوند (تشویق میشوند)؛ با این انگیزه است که با بَهین دید (صلاح دید) آموزگاران، هر از گاهی، پسر بچه ها بجایِ اینکه با مادرانشان خوراک بخورند این زمان را با آموزگارانشان میگُذَرانند. افزون بر آن، دانش آموزان برایِ خوراکشان از خانه نان میآورند و تره برایِ خوشمزه کردنِ خوراکُ، و نوشیدنی و جامِ آب، اگر کسی تشنه بشود. سوای این، آنها آموزشِ تیراندازی و پرتابِ نیزه فرامیگیرند. این کاری است که پسر بچه ها انجام میدهند تا اینکه به زادِ (سن) شانزده سالگی برسند، پس از آن پسر بچه ها به ردۀِ بالاتر فرستاده میشوند و میتوانند در کلاسِ جوانان ِبُرنا نام نویسی کُنند.

اکنون این مردانِ جوان در گامۀِ دگردیسیِ (مرحلۀِ تحول) خود، به اینگونه که بازکاوی (شرح) آن در پایین میآید زندگی میکُنند: برایِ ده سال پس از اینکه آنها کلاسِ پسر بچه ها را پُشت سر گُذاشتند، این مردانِ جوان، همانگونه که پیش از این گُفتیم، شب ها را در نزدیکیِ ساختمان هایِ رایه ای (دولتی) بسر میکُنند. اینکار را آنها برایِ نگهبانی از شهر و بالا بُردن توانشان در چیرگی برخود انجام میدهند؛ چونکه این گامه (مرحله) از زندگی، بنگر میآید، که بیشترین دوراندیشیِ هوشیارانه را درخواست کُند. و در میانِ روز، اگر که به کُمک آنها همچنین، نیاز باشد آنها خود را در فَرادَستِ (اختیار) کارگُزاران رایه (دولت) میگُذارند. هرگاه که نیاز باشد، آنها در نزدیکیِ ساختمان هایِ همگانی میمانند. ولی زمانیکه پادشاه برایِ شکار بیرون میرود، او نیمی از نگهبان ها را با خود میبرد، چیزیکه در ماه، بسیار زیاد پیش میآید. آنهایی که پادشاه را همراهی میکُنند به تیر و کمان آراسته هَستند، و افزون بر تیرکش، یک شمشیر بلند یا یک شمشیر کوتاه و پهن در نیامش به همراه میبرند؛ نگهبانان همچنین یک سپرِ سبک و دو نیزه بهمراه دارند، یکی برایِ پرتاب کردن، و دیگری، اگر نیاز باشد، برای درگیری تن به تن.

گُروهایی از جوانان که در گامۀِ دگردیسی (مرحلۀِ تحول) از زندگی خود هستند، در خانه میمانند، گاهِ خود (وقتِ خود) را با تیراندازی با کمان و پرتابِ نیزه بسر میبرند، و هُمِۀِ هُنرهایی (فن هایی) را که در دورانِ پسر بچگی فراگرفته اند، بَرزِش (تمرین) میکُنند، و آنها همیشه در اینگونه همتازی ها (مسابقه ها) با یکدیگر، میهُماسند (شرکت میکُنند). این نمونه همتازی ها (مسابقه ها) بگونۀِ هَمگانی (عمومی) نیز برگُزار میشوند، که به بَرَنده، پاداش و جایزه ارزانی داشته میشود؛ اگر گروهی بالاترین شُمار ِکاردان ها، جوانمردترین ها، بهترین جوانمردانِ آراسته و بسامانیده (disciplined) را داشته باشد، شهروندان نه تنها افسرِ گروه را با شاد داد و جایزه می والایند و ارج می نَهَند، ونکه (بلکه) آن سرپرستی را که این جوانان را در دوران بچگی پَروَریده است، نیز میستایند. رایه (دولت) جوانانی را که از آموزش و پرورش باز مانده باشند، در زمانیکه به آنها نیاز باشد، بکار میگیرد، یا بجایِ دژبان و یا برایِ دَستگیریِ تبهکاران و دزدان، و برایِ انجام کارهایِ دیگر که توانمندی و کوشایی درخواست کُند. انجام این کارها پیشۀِ جوانان در این گامه (مرحله) است. پس از اینکه جوانان برُنا این ده سال را به پایان رساندند، آنها را برایِ نام نویسی در کلاس مردان گُوالیده (بالغ) بَرمیکشند (ترفیع درجه میدهند).

این مردان، برای بیست و پنج سال پس از نام نویسی، به گونه ای که در پی میآید سرگرم کار میشوند. نُخُست، همانندِ جوانان، آنها خود را در فَرادستِ کشور میگُذارند، تا اگر به آنها نیاز باشد، به سودِ آسایش همگانی کار هایی را انجام دهند، کارهایی که مردان هوشیار و با بدن های ورزیده درخواست میکُنند. ولی اگر که نیاز به فرستادنِ یک گروه، بجایی برای یک پَروانِکی (مامویت) رَزمی باشد، کسانی که آموزش دیده هستند، به میدان اندر میشوند، نه با تیر و کمان، و نه با نیزه، ونکه (بلکه) با جُشَن، چیزی که به آن «جَنگ اَبزار برایِ درگیری هایِ نزدیک» گفته میشود – یک زره ای که سینه را در بر میگیرد، یک سِپر گرد در دستِ چپ آنها (همانگونه که پارس ها در تندیس هایِ خود بنمایش میگُذارند)، و در دستِ راست آنها یک شمشیر بُلند و یا یک شمشیر کوتاه ولی پهن. از میانِ این گروه، سوایِ آموزگاران برایِ پسر بچه ها، همۀِ کارگُزارانِ دادگُستری و کادیک ها (قاضی ها) برگُزیده میشوند. پس از اینکه آنها، آن بیست و پنج سال را به پایان رساندند، همانگونه که پیوس میشود (انتظار میرود)، کارآزمودگی آنها بیشتر از مردان پنجاه ساله خواهد بود؛ پس از پُشتِ سر گُذاشتن این گامه (مرحله) آنها جایگاه خود را در میانِ کسانی برمیگُزینند که به آنها "سالخوردگان" میگویند.

اکنون، که شاید همگیِ راه و روش هایِ کاری و بُنیادینِ کشورداری در کشور پارس بیشتر روشن و واکاوی (تشریح) شده اند، من میخواهم که اندکی به گُذشته باز گردم؛ نُخست اینکه، نگر به آنچه که هم اکنون گُفته شد، میتوان چکیدۀِ این دات ها را در چند فراز (جمله) کوتاه کرد. گُفته میشود که کشورِ پارس دارای چیزی نزدیک به سد و بیست هزار تن شهروند دارد [3]؛ و دات هایِ (قانون های) کشور پارس هیچکدام از این شهروندان را جُزخواست (مستثنی) و بی بهره (محروم) از دستیافتن بر جایگاه هایِ فرازمندِ (افتخار آمیز) کشوری و لشکری نکرده اند. اگر چه هَمِۀِ پارس ها میتوانند و این پروانه را دارند که فرزندانشان را به دبستان هایِ هَمگانی بفرستند، جاییکه آنها با ساز و کار هایِ دانش دادرسی و رَزمی آشنا میشوند، ولی تنها کسانی فَرزندانِ خود را به این آموزشگاه ها میفرستند، که نیازی به بکار گُماشتنِ آنها، نداشته باشند؛ و آنها که از اینچنین شایشی (امکانی) برخوردار نیستند، نمی توانند و باید از این فَردات (امتیاز) چشم پوشی کُنند. و تنها به جوانانی که در زیر سرپرستی و آموزش ِآموزگاران ِهمگانی، خود را پروریده اند این پروانه را میدهند که دوران ِآموزشی را در کلاسِ ویژۀِ جوانان بُگذرانند، درهالیکه به جوانانی که دورۀِ آموزش و پرورش را کامگارانه (موفقیت آمیز) پُشت سر نگُذاشته اند، این پروانه داده نمی شود. و تنها به آن جوانان که دورۀِ آموزشی ای را که دات هایِ کشور نشاخت کرده اند (تعیین کرده اند)، به پایان رسانده باشند، پروانه میدهند که به کلاسِ مردان گُوالیده (بالغ) بروند تا کارگزار رایه (دولت) گردند و به جایگاهِ والا برسند، در هالیکه آنها که دورۀِ خود را به پایان نمیبرند، نمی توانند به کلاسِ مردان گُوالیده (بالغ) بَرکشند (ترفیع درجه بگیرند). و دوباره، آنها که دورۀِ خود را در میانِ مردان گُوالیده (بالغ) بدون هیچگونه سرزنشی به پایان میبرند، میتوانند هَموندِ (عضو) کلاسِ سالخوردگان گردند. همانگونه که ما میبینیم، مهتران و کهنسالان در این کشور از هَمِۀِ سنایش، گرامیداشت، ارج و آوازۀِ خوب بهرهمند هستند. این، شیوه ای از کشورداری است که پارس ها می پندارند که با والاییدن و سَنایش (احترام ) به آن میتوانند از بهترین شهروندان برخوردار شوند.

امروز گواه و دَستَک (سند) در دست هست که نشان از پیرویِ پارس ها از آیینِ میانه روی دارد، از شیوۀِ فراهم آوردن خوراک تا آنچه را که آنها میخورند: چونکه هتا امروز آنها این را بی ادبی و ناشایست میدانند که در پیش کسی آب دهان خود را بیرون بیاَندازند، بینی خود را تُهی کُنند و یا با رنج از بادِ شکم در پیش کسی باد دردهند؛ پارس ها این را ناشایست میدانند که کسی آنها را با آهنگِ رفتن برایِ شاشیدن ،پیشاب کردن و یا چیزهایِ دیگری از این نمونه، ببیند. برایِ پارس ها پذیرفتنی نیست که در زندگی از میانه روی دوری گُزینند و در هِنگامِ انجامِ کارِ سخت، نَم بدن (عرق) آنها بر زمین افتد ولی اینکار را از راه دیگر میکُنند. این چیزهایی بود که رویهم رفته ما میتوانیم در پیوند با پارس ها بگوییم. اکنون، برای اینکه آهنگِ خود (نیت خود) را از گُفتاری که آغازیدیم، بجا آورده باشیم، ما باید که به بازگُفتار (حکایت) داستانِ زندگی کوروش از دوران بچگی او بپردازیم.


بُنمایه:«زندگینامه کوروش بزرگ» (Cyropaedia) نسک یکم، بخش دوم



یاداشت:


[1] [(Xenephon) زاد روز: 431 پیش از میلاد]


[2] بدینسان آنها نهاده های (موضوع های) گوناگون داوری را بَرزش میکنند (تمرین میکنند)


[3] این شُمارگانِ هَمِۀِ شهروندان پارسی نیست، و تنها بازتاب دهندۀِ شُمار بُلندپایگان و نژادگانِ (اشراف) در مَهِستان ها (مجلس ها) و انجمن هایی است که فرنشین آنها پادشاه بوده است.










هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر