۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

پیوندِ میانِ افزایش دار زدن ها و فروکش کردن جُنبش


نسخه فارسی



سازمان خودرهاگران



چکیده:

هرگاه که اصلاحگرایان پی بُردند که مردم میخواهند در برابر سرکوب بایستند، و کُنشگرایی میخواهد خَرَدِ چیره بر جُنبش گردد، آنها با براه انداختن جار و جنجال ها در بوق هایِ تبلیغاتی و فرارسانی خودشان، جُنبش را متهم به «خشونت» و به «بیراهه رفتن» کردند. اکنون نیز گروهی نگران واکنش «تند» مردم در برونمرز به کُشتار پنج تن آزادیخواه بدستِ رژیم و دست اندازی مردم به سفارتخانه هایِ رژیم هَستند. و مردم را به بی اراده گری فرامیخوانند. چنین گفتمان هایی سه دهه است که گردن مردم را زیر تبر دژخیمان حکومت اسلامی نگه داشته است. برایِ از کار انداختن چرخه-یِ اهریمنی دار زدن زندانیان، باید اعتراض ها به بیدادگری حکومتِ اسلامی، پیوسته ادامه یابند و نه اینکه گُذَرا و واکنشی باشند، تا افزایش فشارها در جایی این رژیم را به کوتاه آمدن و پس نشینی ناگُزیر کند. پیش زمینه-ی فشارهایِ پیوسته این است که بپذیریم که نه از راه گُفتمان با این رژیم میتوانیم آن را از ادامه-یِ بیداد بازداریم، و نه با بیرون دادنِ قطعنامه، و بیانیه های سازمان های حقوق بشری برای محکوم کردن آن. رمز پیروزی ما ایستادگی هایِ کُنشیک و عملی خواهد بود.



سرآغاز:

بررسی واکنش ها و گزارش ها پس از رسیدن گزارش دار زدن پنج تن از زندانیان سیاسی و آزادیخواه در ایران

واکنش ایرانیان برونمرزی به کُشتار آن پنج تن جانباخته-یِ راه آزادی که در بامداد 19 اردیبهشت دار زده شدند، چشمگیر بود؛ هم میهنان ما به گونه-یِ گسترده، بویژه در کشورهای اروپایی، دست به اعتراض زدند و آنچه که نو است واکنشی است که مردم در برابر ِسفارتخانه هایِ حکومت اسلامی یا لانه هایِ جاسوسی رژیم از خود نشان دادند؛ آنها تلاش کردند که بگونه-یِ کُنشیک و عملی به این لانه های جاسوسی دست اندازی کنند تا به رژیم نشان دهند که از بهر این کُشتار ها میبایست بها پرداخت کند. آنچه که جالب است این است که این حرکت ها توانستند نشان دهند که یک گرایش خیلی نیرومندی در ایرانیانِ برونمرزی برایِ نشان دادن واکُنش هست.
موضوع دیگر که درنگریستنی است این است که در ادامه-یِ این جُنبش آزادیخواهی، هر بار که مردم موفق میشوند که همانند روز عاشورا، یک واکنش عملی و سخت در برابر سرکوب نشان دهند، بیدرنگ دستگاه هایِ فرارسانی و تبلیغاتی اصلاحگرایان دست بکار میشوند تا شور و هیجانِ این حرکت را فروبکاهند و سرد کنند؛ و این اجازه را نمیدهند که کنشگرایی و عمل گرایی، خَرَدِ چیره بر جنبش مردم ایران گردد و گُسترده شود. ما بیاد داریم که پس از رویدادِ عاشورا، بلندگوهایِ اصلاحگرایان تا چه اندازه جار و جنجال به راه انداختند و بر علیه «خشونت در جنبش» سخن پراکنی کردند، که «جنبش دارد از دست میرود»، چرا ؟ چونکه مردم توانسته بودند در روز عاشورا در برابر سامانه-یِ سرکوبگر و جانی حکومتِ اسلامی، از خودشان پدافندی کنند. اینبار نیز بنگر میآید که چنین زمزمه هایی در برونمرز آغاز شُده باشند؛ یکی از نمونه هایِ آن، گُفتگویی است که «رادیو زمانه» با یک کسی داشت که او را «روانشناس» و شهروند کشور بلژیک شناساند. و این فرد «روانشناس» نگرانی خودش را از واکُنش هم میهنان ما به گزارش دار زدن ها و دست اندازی به لانه هایِ جاسوسی حکومتِ اسلامی، چنین بازگو میکند که میگوید:« این حرکت ها حرکت هایِ نادرست و خشونت آمیزی هَستند و اینکارها نباید که انجام گیرند. و اگر که انجام شوند روشن است که زاییده-یِ احساسات هَستند و بنابراین موثر نیستند.» اکنون باید که از این فرد پرسید: برای اینکه حرکت موثر باشد چکار باید کرد؟ اکنون ببینید که ایشان در باره-یِ این موضوع چه میگوید:« به همین دلیل است که در گذشته، بسیاری از تئوری های سیاسی تلاش میکردند، خشم را به نام مبارزه سیاسی کانالیزه کنند و آن را برای از میان برداشتن حاکمیتی که پَسندیده شان نبود، بکار بگیرند. » این یافته-یِ این فرد «روانشناس» است. و سپس او میافزاید: «ولی امروز باید بکارگیری خشم را یک خطر دانست، یعنی هتا اگر که یگانگی به دور خشم و انزجار برپا شود، همبستگی پَسندیده ای نخواهد بود.» معنی این سفارش او چیست؟ ایشان میگویند که در پیوند با نشان دادنِ واکُنش به جنایت هایِ رژیم، آن همبستگی ایکه بر پایه-یِ خشم برپا شود، کار خوبی نیست. در اینجا پرسش من این است که: پس چه چیزی خوب است؟ سپس این فردِ «روانشناس» فرمول جادویی خودش را پیشنهاد میدهد:«بجایِ اینگونه واکُنش هایِ تُند، اگر ما بتوانیم تنها در باره-یِ آن گفتگو کُنیم، هرچند که ساده نخواهد بود، و این احتمال دارد که آن خشم، در آغاز خودش را در گفته ها بازتاب دهد، که به باور من مهم نیست، اما این امکان را به ما میدهد تا در آن زمانی که با چنین رویدادی رو در روی میگردیم، با آن احساساتِ درونی خود روبرو شویم و بتوانیم با اندکی خَرَد در باره-یِ آن گرفتاری ها بیاندیشیم و تصمیم بگیریم». این فرد «روانشناس» دارد پیشنهاد میدهد که اگر شما میبینید که دارند در درونِ کشور هم میهنان آزادیخواهِ شما را یکی پس از دیگری بر سر دار میبرند، مهم نیست؛ شما تنها در باره-یِ این رویدادهایِ ناگوار گفتگو کنید، اگر هم اندکی تند گفتگو کردید، هیچ اشکالی ندارد، ولی، بر پایه-یِ آنچه که در این نوشته آمده است، از انجام چنین حرکت هایی برای فروگرفتن سفارتخانه ها خودداری کُنید، همانند آنچه که در نروژ، پاریس و لندن انجام گرفت، چرا؟ برای اینکه اینکارها از دیدگاه این فرد «روانشناس» نمونه-یِ بارز «خشونت» هَستند، ولی آن تبهکاری و ستمی که رژیم دارد در ایران بر سر آزادیخواهان میآورد، از دید این فرد «روانشناس» نمادِ خشونت نیست، و تنها میتوان در باره-یِ آن گفتگو کرد؛ ولی واکُنش ِهم میهنان ما به این جنایت ها، نمادِ خشونت است، و اگر به دور چنین رفتار هایی نیز یک همبستگی ای هم برپا شود «بی ارزش» است. ولی بدبختی اینجاست که اینچنین کسان، همانند این فرد «روانشناس» و این شیوه از گفتمان، نزدیک به سه دهه است که سر مردم ایران را زیر تبر حکومت اسلامی نگهداشته است. و اینگونه گفتمان است که دست مردم را بسته است و گردن هایِ آنها را برای تناب های دار رژیم لخت کرده است. و اگر قرار باشد که این گفتمان دوباره در جامعه گُسترده شود و بر جُنبش چیره گردد، شک نکنیم که سه دهه دیگر این جنایت سالاری میتواند ادامه پیدا کند.
ما در برابر رژیمی ایستاده ایم که آگاهانه و با تصمیم ویژه و برپایه-یِ اندیشه و استراتژیِ روشن، دست به جنایت میزند؛ رژیمی که موشکافانه برنامه ریزی میکند که چه زمانی میتواند با دست زدن به کُشتار ِهمگانی، بدترین آسیبِ جانی را به آزادیخواهان بزند. و اینکار را هم در آغاز دهه شصت کرد و هم در سال 1367؛ و هرگاه نیز که بخطر افتاده است در انجام پست ترین و ننگ آورترین جنایت ها بخودش شکی راه نداده است. کسانیکه این نمونه از گفتمان هایِ بی اراده گری را میگُسترانند که:«هرگز کاری نکنید؛ یا هرگز دست به چیزی نزنید که نمادِ خشونت باشد»، بدانید که این کسان، خواسته و یا ناخواسته همدستان، همان همپالگی هایِ جنایتکارشان در ایران هستند. ولی ما ناگُزیر هَستیم که در یک جایی این دور تسلسل یا چرخه-یِ اهریمنی را بشکنیم و نشان دهیم که ما دریافته ایم که در برابر جنایت سالاریِ حکومت اسلامی نه گفتمان هایِ سازشگرانه کارساز هَستند و نه شعارهایِ بدون ضمانت، و نه قطعنامه ها و بیانیه هایِ بدون ضمانتِ اجرایی رهگُشا هَستند و نه محکوم کردن هایِ رژیم از سوی این یا آن سازمان حقوق بشری، بلکه یگانه چیزی که موثر است، عمل مشخص است، به سخن دیگر، ایستادگی عملی است، و این یگانه ابزاری است که ما در فرادست داریم.
ولی، نکته دوم و نکته بسیار مهم این است که در برابر حکومت اسلامی که دار زدن ها و کشتار را بگونه-یِ سازماندهی شده انجام میدهد، ما نباید که یک واکُنش گُذرا و دوره ای انجام دهیم و دوباره فروکش کنیم، و با اینکار به رژیم این اجازه را بدهیم که بار دیگر بر پایه-یِ آن روش ساماندهی شده ای که دنبال میکند به سراغ جنایت های سپسین خود برود. هم اکنون گزارش هست که شانزده تا هفده تن از هم میهنان کُرد و آزادیخواه ما در پهرست مرگِ حکومت اسلامی ایستاده اند، که هر دم میتوانند دار زده شوند. حکومت اسلامی هم اکنون دارد با زیره زره بین گذاشتن رفتار مخالفانش، واکُنش و فرسختی آنها و به ویژه ادامه-یِ پایداری آنها را در برابر این جنایت انجام گرفته ارزیابی میکند، و سود و زیان خودش را میسنجد؛ چناچه رژیم گواه فروکش کردنِ تُندِ واکُنش هایی شود که هم اکنون آغازیده اند، رژیم میتواند با محاسبه ساده متوجه شود که اگر هزینه-یِ به دار زدن پنج تن زندانی برای آن، تنها شکسته شدنِ شیشه هایِ چند سفارتخانه، چند بیانیه اعتراضی سازمان هایِ حقوق بشری و چند گُفتگویِ رسانه ای بر علیه آن باشد، پس چرا نباید که بجایِ پنج تن، ده تن را بکشد، چونکه گویا واکُنش مخالفان، چندان هزینه ای هم ندارد. این نمونه آوری نشان دهنده-یِ این راستینگی است که اگر بنا باشد که این چرخه-یِ اهریمنی ِدار زدن ها و جنایت ها یکجایی از چرخش بازایستد، ما چاره ای بجز اعترض ِپیوسته نداریم. به سُخن دیگر، ما باید همین واکنش ِاعتراضی را که هم اکنون آغاز شده است، برنامه ریزی کنیم و به آن پیوستگی ببخشیم؛ ما باید کمابیش روزانه در جلوی سفارتخانه ها گردهم آییم، و هر بار میبایستی که با استفاده از فرصت، به سفارتخانه ها دست اندازی کنیم، و نشان دهیم که گماشته ها و مُزدوران رژیم نمیتوانند در آرامش بسر ببرند، و همچنان لانه هایِ جاسوسی شان را بگونه عادی بچرخانند.
اکنون پرسش این است که: چرا پیوستگی در واخواهی و اعترض؟ پاسخ این است که: تنها با ادامه و پیوسته بودن این اعتراض ها و فشار هاست که در یک جایی کمر رژیم خواهد شکست؛ راز این چیستان، فشارهایِ عملی است. ما میتوانیم بیانیه امضا کنیم، قطعنامه بیرون بدهیم، پالاکارت بدست بگیریم، با سازمان های جهانی دیدار داشته باشیم، با نمایندگان و غیره ولی آنچه که سبب خواهد شد که رژیم سرانجام در برابر ادامه-یِ دار زدن ها پس نشینی کند و کوتاه بیایید، این حرکت ها نیستند، کمابیش هیچکدام از اینها نیست؛ کارایی اینکارها میان 1 تا 5% است، بیگمان باشید که %95 از پیروزی ما به کار عملی ما بستگی دارد. من امیدوار هستم که اعتصاب ها در کردستان آغازی باشد برای یک سری از اعتصاب های فراگیر در شهرهای گوناگون، و بدنبال آن کنش هایی از سوی مبارزین کرُدمان انجام گیرند که از سازماندهی برخوردارند، تا مجموعه این ناخُرسندی ها در کنار اعتراض هایِ اجتمایی و اعتصاب هایی که دارند در سراسر ایران و در دانشگاه ها انجام میگیرند، و بویژه ادامه اعترض ها در برابر سفارتخانه هایِ رژیم و تشدید فشارها همه-یِ اینها سبب شوند که در یک جایی ما موفق شویم که چرخه-یِ اهریمنی دار زدن ها را از چرخش بازداریم، زیرا در غیر اینصورت این جنایت ها بگونه هایِ دیگر ادامه پیدا خواهند کرد.
در آستانه-یِ ماه خرداد هستیم، اگر هم اکنون برتری و چیرگی خودمان را به رژیم نشان ندهیم، ما گواهِ کشتارهایِ ناگوارتری در این ماه خواهیم بود. ستون هایِ این رژیم تنها بر پایه هایِ جنایت و سرکوب استوار هَستند، و رژیم از هیچگونه پُشتوانه اجتمایی برخوردار نیست؛ برای ایستادن در برابر جنایت هایِ حکومتِ اسلامی، نه گفتگو با این رژیم کارساز است و نه بیرون دادنِ بیانیه و قطعنامه؛ تنها، کار هدفمند، کنش ویژه، و ایستادگی کُنِشیک و عملی راهگشای گرفتاری ما خواهند بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر