۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

آشنایی با سازمان خودرهاگران


خودرهاگران

پرسش :سیاست هایِ سازمان خودرهاگران در سال 1389 چگونه است؟


پاسخ: سال نو از دو ویژگی کلان برخوردار است: یکی وجودِ یک اکثریتِ کمابیش بی اراده و ناکُنشگر در جامعه-یِ ما است که ناخُرسند و خشمگین ولی خاموش است. واقعیت دوم یک اقلیت از جامعه است که ناخُرسند ولی کنشگر است. ما باید به نام یک سازمانِ فرهنگی و سیاسی هر دویِ این واقعیت ها را در سال 1389 در کار خودمان در نظر بگیریم. در این باره این تقسیم بندی ایکه سازمانِ خودرهاگران پیش کشیده است، خیلی خوب بکار می آید: کار فرهنگی و سیاسی. این 90% مردمی که ناخُرسند ولی خاموش هستند ( اکنون من بر سر شمار آن خیلی پافشاری نمی کنم)، یک اکثریتِ بزرگی از مردم میباشند که سوایِ نیروهایِ وابسته به رژیم هَستند؛ آنها نیروها و قشرهایِ اجتمایی مخالف هستند، ولی از سویی دیگر کوشا نیستند. برداشت ما این گونه است که برخی از علت هایِ آن، علت هایِ فرهنگی است، و برخی هم علت هایِ اجتمایی-اقتصادی است؛ و به گونه یِ مستقیم به علت های سیاسی پیوند نمی خورد. به باور ما، برایِ دامن زدن به یک جنبشِ گسترده که به دستِ خود مردم انجام گیرد و در راستای پدیده ی خودرهاگری باشد، یک کارِ سخت و جدی در سال 1389 در برابر ما است. و آن پدیده یِ روشنگری اجتمایی است؛ به سُخن دیگر، ما می بایست بتوانیم که با بهره مندی از تولیداتِ بسیار خوب و غنی و با بکارگیری ابزارهای ارتباطاتی شایسته، یک سری از پیام هایِ روشنگرانه را به میان نیروهایِ اجتمایی ببریم که ناراضی اما ولی خاموش هَستند. با این هدف که نخست یک سری از داده ها را همانندِ آگاهی ها و مستندات را به آن ها بدهیم، داده هایی که کمک کنند تا آنها به ژرفایِ فاجعه ای که دارند در آن زندگی می کنند، پی ببرند. ولی ما بر این باوریم که تنها آگاهی و اطلاع رسانی نمی توانند به خیزش مردم بیانجامند. برای اینکه اگر اینگونه میبود، در بسیاری از کشور ها که امکانات ارتباطاتی وجود دارند، میبایست که خیلی از قیام ها انجام میگرفتند، زیرا مردم آنجا در تنگدستی و نداری زندگی میکنند و ناراضی نیز میباشند؛ آنها آگاه از گرفتاری هایشان نیز هستند، ولی در آن جا در حال حاضر رویدادِ ویژه ای- همانند قیام و انقلاب- هم پیش نمی آید. بنابراین، آنچه که ما نیاز داریم، این است که این داده ها در ذهن افراد، از یک دستگاهِ ارزشی گذر کنند. بازشناسی و تشخیص ما از دلیل بی ارادگی این اکثریت خاموش این است که این داده ها از راه رسانه های گروهی، ماهواره ها، اینترنت، گزارش هایِ درون کشور و از راه هایِ دیگر به مردم میرسند، ولی نمیتوانند برانگیزاننده یِ این اکثریت خاموش باشند، چرا؟ زیرا این داده ها از یک دستگاهِ ارزشی نیرومند و اُستوار در ذهن افراد گذر نمی کنند. باید این واقعیت را در نظر داشت که در درازایِ سی سال گذشته، نظام ارزشی و اخلاقی ایرانیان به شدت آسیب دیده و ارزش ها ناتوان، سُست، کمرنگ و فرسوده شده اند. از این رو این داده ها نمی توانند سبب ایجاد انگیزه برای واکُنش یا کنشگری در افراد باشند. بنابراین، گرفتاری کار در آنجا نیست که مردم از تنگدستی و از گرسنگی و دزدی ها و غارت ها و این گونه تبهکاری ها ناآگاه هستند؛ آگاه سازی در این باره یک بخش از کار است، ولی یک بخش دیگر که بسیار اهمیت دارد، بازسازیِ دستگاهِ ارزشی و نوزایش ارزش هایِ اخلاقی در ذهن انسان ایرانی است؛ به گونه ای که، زمانی که او این داده ها را بدست می آورد، بتواند آنها را مورد ارزشیابی قرار دهد و نه فقط مورد ارزیابی. ارزیابی یعنی این که آدم پس از بررسی داده ها با خودش بیاندیشد و سپس بگوید:« شگفتا از این دُزدی ای که شده است!! راستی که چه اندازه پول از ما برده اند؟! چرا حقوق ما را نمی دهند؟!» و چیزهای دیگر از این دست. ارزشیابی یعنی، هنگامی که من این داده ها را بدست آورم، پس از بررسی آنها پی ببرم که مرا خوار و زبون داشته اند. و چنین برداشتی از «اهانت» در وجود من جابیافتد و ریشه بزند، در ذهن من کار بکند، تا بتواند به گونه ای، در یک مرحله، در من انگیزه بوجود آورد. و این انگیزه است که مرا به سویِ واکُنش و کنشگری، طغیان گری، عصیان گری و اعتراض فعال، شرکت در گردهمایی ها و راهپیمایی ها، رو در رو شدن با نیروهایِ سرکوبگر و غیره می کشاند. گره ی بُنیادینِ اپوزیسیون ایران این است که باور دارد تنها با رساندنِ یک سری از داده ها به مردم و یا با بازگفت و تکرار یک سری از سُخنانی که در درازای سی سال گذشته بیان شُده اند، یا با نشان دادن چندتا عکس و فیلم و چیزهایِ دیگر و همچنین از راه برانگیزاندنِ احساسات مردم، می تواند به آن نیرویِ میلیونی که برایِ برپایی یک دگرگونی بنیادین در جامعه نیاز است، دست یابد. ما می بینیم که این فرمول پاسُخگو نیست، و هر اندازه هم که آنها بر رویِ آن دیدگاه پافشاری می کنند، باز هم پاسخی نمی گیرند. پس بدنیست که تشخیص دهیم که باید گره ای در یک جایی از کار باشد؛ به راستی آن گرهگاه کجا است؟ گرهگاه اینجاست که فرد باید بتواند بر پایه ی خَرَد، آگاهی و وجدان فردیِ خودش، این داده هایی را که ما داریم به او میرسانیم یا او دارد از بامداد و شامگاه از راه رادیو و تلوزیون و دیگر سرچشمه ها می گیرد، آنها را به دستگاهِ ارزشیابی ذهن خودش ببرد و نه تنها آنها را واکاوی و تجزیه و تحلیل کند، بلکه ارزشیابی هم کند. به سُخن دیگر، او باید براستی بتواند بسنجد و ببیند که آن ارزش های آدمی، ارج و کرامت او و حقوق او به نام یک شهروند، چگونه دارند پایمال می شوند؛ شوربختانه این دستگاهِ ارزشیابی در ذهن یک فردِ ایرانی یا سُست و فرسوده شده است و یا دچار کاستی هایِ کلانی است و یا اینکه او هرگز آن را این گونه که تصورش را می کنیم نداشته است. این واقعیتی است که امروز این دستگاهِ ارزشیابی در ذهن فردِ ایرانی نمی تواند همانندِ یک موتور انگیزه ساز کار کند؛ این دستگاهِ انگیزه سازِ فردِ ایرانی است که امروز از کاستی برخوردار است. به همین خاطر است که ما میخواهیم در سال 89، تا آنجا که در توانمان است، بر رویِ گُشایش این گرهگاه کار کُنیم و نیرو و انرژی خودمان را هزینه یِ پاسُخگویی به آن کنیم. جایِ هم میهنانی که اینگونه تحلیل و تشخیص از گرفتاری ها را می پذیرند و می خواهند در راه گُشایشِ آنها بکوشند، در کنار ماست، تا بتوانیم این کار را با هم اندیشی و یاری همدیگر پیش ببریم. نکته یِ دوم برمیگردد به آن اقلیتِ کُنشگر که آمادگیِ دخالت در میدانِ سیاست را دارد و می تواند در روند رویدادهایِ سیاسی در درون کشور تأثیر گذار باشد؛ این نیرو، پیش از هر چیز به سازماندهی نیاز دارد. در نگاه ما، در سازمانِ خودرهاگران، آنچه که عنصر بُنیادین سازماندهی است، بکار بردن ایده ی درست و موثر است. ایده یِ بهینه در قالب مفهومِ خودسازماندهی مطرح است. به سخن دیگر، سازماندهی کردنِ نیروها در درون خود، در میان خود و در درون تورینه و شبکه هایِ اجتمایی. و به همین خاطر است که پافشاری ما، در رساندن دانش و آگاهی ها به فرد است، تا فَردِ کُنشگر در درونِ کشور، بتواند خودسازماندهی کند. ما نمیتوانیم از بیرون، داخل را سازماندهی کنیم، یا هیچ نیرویی در درونِ کشور وجود ندارد که بتواند سازماندهی متمرکز و عمودی برپا سازد. پس چکار بایدکرد؟ باید ایده یِ خودسازماندهی را تقویت کرد؛ ایده یِ خودسازماندهی اشاره دارد به تواناییِ دستکم دو نفر برایِ ایجادِ یک هسته، به نحوی که آن دو تَن بتوانند با آن هسته، کاری موثر تر از کارهای فردیشان بکنند، یعنی کار جمعی. به گفته یِ دیگر، از کار یک تنه فرا تر روند. از این رو ما در درازای این چند ماهِ گذشته، شماری جزوه در مورد فنِ خودسازماندهی فراهم آورده، پخش و پراکنده ایم. ما روش هایِ خودسازماندهی را بگونه یِ نوشتاری، گفتاری و تصویری تولید کرده، ارائه داده ایم و باز این کار را خواهیم کرد تا خودسازماندهی در میان کسانی که بخواهند کُنشگری کُنند، جا بیافتد و انجام شُدنی باشد. پس در سال 1389 یکی از وظیفه های ما انجام کار فرهنگی و ایجاد فرهیختگی اجتمایی و روشنگری در میانِ توده هایِ پایین و در میانِ همه یِ کسانی است که می بایست به استقلال فکری و خودکفایی تحلیلی برسند تا «دستگاهِ ارزشی» را در درونِ خودشان ترمیم کنند و بتوانند انگیزه هایِ لازم را برایِ شرکت در کنشگری های اجتمایی بدست آورند. و از سویی دیگر داریم بر رویِ نیرومند کردن عنصر خودسازماندهی کار می کنیم تا آن اقلیتِ کنشگر با دانش بر اینکه چگونه حرکت هایِ جمعیِ خودش را از حالتِ پراکندگی دربیاورد و به حرکت هایِ هدفمند و پیوسته تبدیل سازد، بتواند آنها را به طور عملی شکل بدهد، و برای بدست آوردن اهدافِ مبارزه ای که از سال 88 آغاز شده است، چشم انداز روشنی را در مقابل خود قرار دهد. اگر عقب نشینی نکنیم، بی گمان در سال 89 از شانس بسیار بالایی برای به زمین زدن این دولت برخوردار خواهیم بود که از هرگونه شایستگی به بهره است، و درگیر تنگنا هایِ فراوان میباشد. بنابراین جامعه ایران و بخش معترض آن، می تواند به آسانی از پس این دولت بربیاید و شرایطِ دگرگونی بُنیادین را با کنار زدنِ رژیم جمهوری اسلامی آماده سازد ...ها را در سال 1389 در کار خودمان در نظر بگیریم. در این باره این تقسیم بندی ایکه سازمانِ خودرهاگران پیش کشیده است، خیلی خوب بکار می آید: کار فرهنگی و سیاسی. این 90% مردمی که ناخُرسند ولی خاموش هستند ( اکنون من بر سر شمار آن خیلی پافشاری نمی کنم)، یک اکثریتِ بزرگی از مردم وجود دارند که سوایِ نیروهایِ وابسته به رژیم هستند؛ آنها نیروها و قشرهایِ اجتمایی مخالف هستند، ولی از سویی دیگر کوشا نیستند. برداشت ما این گونه است که برخی از علت هایِ آن، علت هایِ فرهنگی است، و برخی هم علت هایِ اجتمایی-اقتصادی است؛ و به گونه یِ مستقیم به علت های سیاسی پیوند نمی خورد. به باور ما، برایِ دامن زدن به یک جنبشِ گسترده که به دستِ خود مردم انجام گیرد و در راستای پدیده ی خودرهاگری باشد، یک کارِ سخت و جدی در سال 1389 در برابر ما است. و آن پدیده یِ روشنگری اجتمایی است؛ به سُخن دیگر، ما می بایست بتوانیم که با بهره مندی از تولیداتِ بسیار خوب و غنی و با بکارگیری ابزارهای ارتباطاتی شایسته، یک سری از پیام هایِ روشنگرانه را به میان نیروهایِ اجتمایی ببریم که ناراضی اما ولی خاموش هَستند. با این هدف که نخست یک سری از داده ها را همانندِ آگاهی ها و مستندات را به آن ها بدهیم، داده هایی که کمک کنند تا آنها به ژرفایِ فاجعه ای که دارند در آن زندگی می کنند، پی ببرند. ولی ما بر این باوریم که تنها آگاهی و اطلاع رسانی نمی توانند به خیزش مردم بیانجامند. برای اینکه اگر اینگونه میبود، در بسیاری از کشور ها که امکانات ارتباطاتی وجود دارند، میبایست که خیلی از قیام ها انجام میگرفتند، زیرا مردم آنجا در تنگدستی و نداری زندگی میکنند و ناراضی نیز میباشند؛ آنها آگاه از گرفتاری هایشان نیز هستند، ولی در آن جا در حال حاضر رویدادِ ویژه ای- همانند قیام و انقلاب- هم پیش نمی آید. بنابراین، آنچه که ما نیاز داریم، این است که این داده ها در ذهن افراد، از یک دستگاهِ ارزشی گذر کنند. بازشناسی و تشخیص ما از دلیل بی ارادگی این اکثریت خاموش این است که این داده ها از راه رسانه های گروهی، ماهواره ها، اینترنت، گزارش هایِ درون کشور و از راه هایِ دیگر به مردم میرسند، ولی نمیتوانند برانگیزاننده یِ این اکثریت خاموش باشند، چرا؟ زیرا این داده ها از یک دستگاهِ ارزشی نیرومند و اُستوار در ذهن افراد گذر نمی کنند. باید این واقعیت را در نظر داشت که در درازایِ سی سال گذشته، نظام ارزشی و اخلاقی ایرانیان به شدت آسیب دیده و ارزش ها ناتوان، سُست، کمرنگ و فرسوده شده اند. از این رو این داده ها نمی توانند سبب ایجاد انگیزه برای واکُنش یا کنشگری در افراد باشند. بنابراین، گرفتاری کار در آنجا نیست که مردم از تنگدستی و از گرسنگی و دزدی ها و غارت ها و این گونه تبهکاری ها ناآگاه هستند؛ آگاه سازی در این باره یک بخش از کار است، ولی یک بخش دیگر که بسیار اهمیت دارد، بازسازیِ دستگاهِ ارزشی و نوزایش ارزش هایِ اخلاقی در ذهن انسان ایرانی است؛ به گونه ای که، زمانی که او این داده ها را بدست می آورد، بتواند آنها را مورد ارزشیابی قرار دهد و نه فقط مورد ارزیابی. ارزیابی یعنی این که آدم پس از بررسی داده ها با خودش بیاندیشد و سپس بگوید:« شگفتا از این دُزدی ای که شده است!! راستی که چه اندازه پول از ما برده اند؟! چرا حقوق ما را نمی دهند؟!» و چیزهای دیگر از این دست. ارزشیابی یعنی، هنگامی که من این داده ها را بدست آورم، پس از بررسی آنها پی ببرم که مرا خوار و زبون داشته اند. و چنین برداشتی از «اهانت» در وجود من جابیافتد و ریشه بزند، در ذهن من کار بکند، تا بتواند به گونه ای، در یک مرحله، در من انگیزه بوجود آورد. و این انگیزه است که مرا به سویِ واکُنش و کنشگری، طغیان گری، عصیان گری و اعتراض فعال، شرکت در گردهمایی ها و راهپیمایی ها، رو در رو شدن با نیروهایِ سرکوبگر و غیره می کشاند. گره ی بُنیادینِ اپوزیسیون ایران این است که باور دارد تنها با رساندنِ یک سری از داده ها به مردم و یا با بازگفت و تکرار یک سری از سُخنانی که در درازای سی سال گذشته بیان شُده اند، یا با نشان دادن چندتا عکس و فیلم و چیزهایِ دیگر و همچنین از راه برانگیزاندنِ احساسات مردم، می تواند به آن نیرویِ میلیونی که برایِ برپایی یک دگرگونی بنیادین در جامعه نیاز است، دست یابد. ما می بینیم که این فرمول پاسُخگو نیست، و هر اندازه هم که آنها بر رویِ آن دیدگاه پافشاری می کنند، باز هم پاسخی نمی گیرند. پس بدنیست که تشخیص دهیم که باید گره ای در یک جایی از کار باشد؛ به راستی آن گرهگاه کجا است؟ گرهگاه اینجاست که فرد باید بتواند بر پایه ی خَرَد، آگاهی و وجدان فردیِ خودش، این داده هایی را که ما داریم به او میرسانیم یا او دارد از بامداد و شامگاه از راه رادیو و تلوزیون و دیگر سرچشمه ها می گیرد، آنها را به دستگاهِ ارزشیابی ذهن خودش ببرد و نه تنها آنها را واکاوی و تجزیه و تحلیل کند، بلکه ارزشیابی هم کند. به سُخن دیگر، او باید براستی بتواند بسنجد و ببیند که آن ارزش های آدمی، ارج و کرامت او و حقوق او به نام یک شهروند، چگونه دارند پایمال می شوند؛ شوربختانه این دستگاهِ ارزشیابی در ذهن یک فردِ ایرانی یا سُست و فرسوده شده است و یا دچار کاستی هایِ کلانی است و یا اینکه او هرگز آن را این گونه که تصورش را می کنیم نداشته است. این واقعیتی است که امروز این دستگاهِ ارزشیابی در ذهن فردِ ایرانی نمی تواند همانندِ یک موتور انگیزه ساز کار کند؛ این دستگاهِ انگیزه سازِ فردِ ایرانی است که امروز از کاستی برخوردار است. به همین خاطر است که ما میخواهیم در سال 89، تا آنجا که در توانمان است، بر رویِ گُشایش این گرهگاه کار کُنیم و نیرو و انرژی خودمان را هزینه یِ پاسُخگویی به آن کنیم. جایِ هم میهنانی که اینگونه تحلیل و تشخیص از گرفتاری ها را می پذیرند و می خواهند در راه گُشایشِ آنها بکوشند، در کنار ماست، تا بتوانیم این کار را با هم اندیشی و یاری همدیگر پیش ببریم. نکته یِ دوم برمیگردد به آن اقلیتِ کُنشگر که آمادگیِ دخالت در میدانِ سیاست را دارد و می تواند در روند رویدادهایِ سیاسی در درون کشور تأثیر گذار باشد؛ این نیرو، پیش از هر چیز به سازماندهی نیاز دارد. در نگاه ما، در سازمانِ خودرهاگران، آنچه که عنصر بُنیادین سازماندهی است، بکار بردن ایده ی درست و موثر است. ایده یِ بهینه در قالب مفهومِ خودسازماندهی مطرح است. به سخن دیگر، سازماندهی کردنِ نیروها در درون خود، در میان خود و در درون تورینه و شبکه هایِ اجتمایی. و به همین خاطر است که پافشاری ما، در رساندن دانش و آگاهی ها به فرد است، تا فَردِ کُنشگر در درونِ کشور، بتواند خودسازماندهی کند. ما نمیتوانیم از بیرون، داخل را سازماندهی کنیم، یا هیچ نیرویی در درونِ کشور وجود ندارد که بتواند سازماندهی متمرکز و عمودی برپا سازد. پس چکار بایدکرد؟ باید ایده یِ خودسازماندهی را تقویت کرد؛ ایده یِ خودسازماندهی اشاره دارد به تواناییِ دستکم دو نفر برایِ ایجادِ یک هسته، به نحوی که آن دو تَن بتوانند با آن هسته، کاری موثر تر از کارهای فردیشان بکنند، یعنی کار جمعی. به گفته یِ دیگر، از کار یک تنه فرا تر روند. از این رو ما در درازای این چند ماهِ گذشته، شماری جزوه در مورد فنِ خودسازماندهی فراهم آورده، پخش و پراکنده ایم. ما روش هایِ خودسازماندهی را بگونه یِ نوشتاری، گفتاری و تصویری تولید کرده، ارائه داده ایم و باز این کار را خواهیم کرد تا خودسازماندهی در میان کسانی که بخواهند کُنشگری کُنند، جا بیافتد و انجام شُدنی باشد. پس در سال 1389 یکی از وظیفه های ما انجام کار فرهنگی و ایجاد فرهیختگی اجتمایی و روشنگری در میانِ توده هایِ پایین و در میانِ همه یِ کسانی است که می بایست به استقلال فکری و خودکفایی تحلیلی برسند تا «دستگاهِ ارزشی» را در درونِ خودشان ترمیم کنند و بتوانند انگیزه هایِ لازم را برایِ شرکت در کنشگری های اجتمایی بدست آورند. و از سویی دیگر داریم بر رویِ نیرومند کردن عنصر خودسازماندهی کار می کنیم تا آن اقلیتِ کنشگر با دانش بر اینکه چگونه حرکت هایِ جمعیِ خودش را از حالتِ پراکندگی دربیاورد و به حرکت هایِ هدفمند و پیوسته تبدیل سازد، بتواند آنها را به طور عملی شکل بدهد، و برای بدست آوردن اهدافِ مبارزه ای که از سال 88 آغاز شده است، چشم انداز روشنی را در مقابل خود قرار دهد. اگر عقب نشینی نکنیم، بی گمان در سال 89 از شانس بسیار بالایی برای به زمین زدن این دولت برخوردار خواهیم بود که از هرگونه شایستگی به بهره است، و درگیر تنگنا هایِ فراوان میباشد. بنابراین جامعه ایران و بخش معترض آن، می تواند به آسانی از پس این دولت بربیاید و شرایطِ دگرگونی بُنیادین را با کنار زدنِ رژیم جمهوری اسلامی آماده سازد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر