۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

در شرایط حاظر جُنبش به یک هدف مشخص نیاز دارد


ضرورت تعیین یک هدف مشخص برای جنبش کنونی در راستایِ تضمین موفقیت آن

نسخه فارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


چکیده:

یکی از علت هایی که سبب شده که جَنبش پس از گذشت 9 ماه که از پیدایش آن میگذرد، به هدفش نرسد، روشن نبودن هدف آن میباشد. با آنکه بدنه-یِ جُنبش برای زُدودن کوهی از گرفتاری هایی که در سه دهه گذشته انباشته شده اند، بدنبال راهکاهایِ ریشه ای و ساختارشکنانه میگردد، رهبران نمادین جنبش میرحسین موسوی و مهدی کروبی خواست هایی را پیش میکشند که سقف آنها خیلی پایین تر از خواست هایِ بُنیادین بدنه-یِ جُنبش است. به همین دلیل است که شاید که بد نباشد که از همکنون در این باره بیاندیشیم که چگونه میتوانیم، با رها کردن جنبش از بند و زنجیر اینچنین گفتمان ها که «ما ساختار شکن نیستیم»، به جنبش یک نیروی تازه ای ببخشیم.

http://www.youtube.com/watch?v=g8oZJs4A_O8



سرآغاز:


همانگونه که میدانید مدت هاست که در دل اپوزیسیون حکومت اسلامی در برونمرز و نیز در دل کُنشگران جنبش در درون کشور، این نگرانی را داریم که چه حرکت هایی را بکنیم که بتوانند بگونه-یِ تاکتیکی به کامگاری و موفقیت جنبش بفرجامند؛ برای نمونه در 13 آبان چکار کنیم و در 16 آذر، سپس در عاشورا و 22 بهمن؟ اکنون اگر اینگونه نشد چکار کنیم؟ و سپس به چهارشنبه سوری بیاندیشیم و مسئله هایی از این دست. ولی بنگر میرسد که در کنار این گرفتاری هایِ تاکتیکی آنچه که سبب شده است که جنبش در طول هشت و نه ماه گذاشته نتوانسته است به سوی آن راستایی که میخواسته است برود، به یک هدف مشخصی دست پیدا کند و به یک نتیجه مشخصی برسد، این بوده است که جنبش هنوز هدف مشخص و روشنی را برای خودش روشن نکرده است. اگر نگاه کنیم به آزموده-یِ انقلاب سال 1357، بر پایه-یِ پژوهش هایِ گوناگونی که در این موضوع انجام شده است، روند را که بررسی میکنیم، متوجه یک نکته جالبی میشویم و آن این است که از زمانی که جنبش آغاز میشود، یعنی در دی ماه 1356، این رویداد تا شهریور 1357 به درازا میکشد. و در آن مدت به دلیل اینکه جُنبش دارای هدف روشنی نبود، و آن چیزی که بعنوان رهبری انقلاب مطرح بود، نمی توانست بگونه قاطعانه موضع و نظر خودش را نسبت به آنچیزی که میخواهد با رژیم شاه بکند، تعیین بکند، جنبش در حال دست و پا زدن بود. و ما گواه بودیم که عملاً تا آنزمان حرکت بزرگی را هم نداشتیم. تا اینکه در شهریورماه و بویژه پس از رویداد 17 شهریور بص با اطلاعاتی که از داخل میرسید، از فراهم بودن جو خشم و عصبانیت، و انزجار نسبت به کشتار، رهبری انقلاب در آن موقع، خمینی، تصمیم گرفت که موضع خودش را در برابر رژیم شاه کاملاً معین کند و با طرح موضوع شاه باید برود، بحث رفتن رژیم پادشاهی را پیشکشید. و از آن زمان است که جنبش بگونه-یِ روشن هدف پیدا میکند. و بر اساس آن هدف موفق میشود که در طول کمتر از شش ماه رژیم شاه را سرنگون کند. خوب این به چه معنی است؟ به معنی این است که هر جنبش اجتمایی و هر جنبش اعتراضی، بویژه هنگامیکه دوام میآرود، دیگر یک حرکت شورشی ِناگهانی دو سه روزه نیست، بلکه یک حرکتِ دنباله دار و با فراز و نشیب هایِ فراوان هست، در یک جایی میبایستیکه برای خودش، هدفی را تعیین کند که آن هدف به او این اجازه را بدهد که بداند مسیر استراتژی او چه هست و به چه مقصدی میخواهد دست پیدا کند؟ و راه هایِ دستیابی به این مقصد چه هست، چه تاکتیک هایی و چه تکنیک هایی را میبایست که مورد استفاده قرار بدهد؟ و در آن صورت است که دیگر گرفتاری هایی را همانند تقویمی شدن جنبش نخواهیم داشت، یکی از دلایلی که جنبش یک جنبش تقویم دار شده است؛ یعنی تنها بر پایه-یِ روزهایی که در تقویم پیش بینی شده اند، در مراسمی همانند 13 آبان، روز قدس، 16 آذر و همانند آن ها، گردهمایی هایی میکند، این است که جنبش بگونه روشن نمیداند که چه چیزی را میخواهد بدست بیاورد. بنابر این جنبش منتظر فرصت ها میشود، منتظر رویدادها میشود تا از آن ها، بهره ببرد، ولی جنبشی که هدفی را برای خودش مشخص میکند، در آن صورت زمان و مکان را به تسخیر خودش در میآورد، زمان و فرصت را از دست نمیدهد و اجازه نمیدهد که یک ماه یا دو ماه در آرامش بسر ببرد تا سپس برای نمونه بخواهد، گردهمایی هایی را در خیابان ها برگزار کند. بنابراین آنچیزی که از این پس مطرح است، بعنوان یک ضرورت حتمی، برای اینکه جنبش بتواند به موفقیت دست پیدا کند، باید که از این حالت آشفتگی، ابهام، تردید، نامشخص بودن بیرون بیایید و برای خودش یک هدف روشن را تعیین کند. یکی از دلایلی که سبب شده است که تا امروز این هدف بگونه-یِ مشخص فرموله نشود، و در برابر بازیگران جنبش قرار نگیرد که بدانند، چه چیزی را میخواهند بدست بیاورند؟ و تا کجا میخواهند بروند و مقصدشان چیست؟ این نقشی است که موسوی و کروبی دارند ایفا میکنند، یعنی کسانیکه بگونه تصادفی نقش رهبری نمادین این جنبش را پذیرفته اند. این دو تن، تاکنون نتوانسته اند که موضع خودشان را بگونه بُرنده در برابر نظام حکومت اسلامی روشن کنند. همانگونه که در گفتار دیروز اشاره کردم، البته این آشکار است که از بهر پیوندهایی است که آنها دارند، و این پیوندها در این کسان درونی شده اند؛ از آنجا که موسوی و کروبی خودشان در درون نظام بوده اند و از درون نظام دارند بیرون میآیند، بخشی از بنیان گذاران این نظام بوده اند، قدرت سیاسی را تجربه کرده اند و مزه-یِ قدرت را در درون همین نظام چشیده اند، امروز نمیتوانند خودشان را در ورای این نظام و در بیرون از این نظام در خارج از آن تصور بکنند. بنابراین تمام نیرویِ تصور و تخیل سیاسی موسوی و کروبی در رابطه با این جنبش محدود میشود به آن دیدی که آنها میتوانند توسط نیروی سیاسی فردی خودشان در محدوده ها و مرزهایی که نظام جمهوری اسلامی تعیین کرده است، یا وجود دارد، داشته باشند و نه در ورای آن و نه بیشتر از آن. به همین دلیل است که ما در برابر یک نیاز قرار میگیریم. و آن این است که اگر قرار باشد که از یک سوی، شرایط عینی جامعه، جامعه را تشویق کند به سوی یک حرکت سرنوشت ساز حرکت بکند، حرکتی که یک دگرگونی بنیادین را درخواست میکند، یعنی اینکه از سویی، در دل جامعه خواست هایی انباشته شده اند، و تحقق این خواست ها و برآورده شدنِ آنها ها، نیازمند یک دگرگونی بُنیادین، زیربنایی و ساختاری است، و از سویی دیگر کسانی که دارند بعنوان رهبران این جنبش کار میکنند، بجای اینکه این خواست ها را که در درون جامعه شکل گرفته اند، که در واقع ضرورت عینی جامعه هَستند، آن را فرموله کنند و بجای هدف جنبش معرفی کنند، میآیند یک هدفی را تعیین میکنند که سقف آن به اندازه ای پایین است و تا اندازه ای بدور از نیازی است که جامعه برای دگرگونی شرایط درخواست میکند، که بازیگران اجتمایی همانند مردم، جوانان و دانشجویان در اینجا بگونه ای مبهم و سرگردان میمانند، یعنی گیج و آشفته میشوند که نمیدانند در سرانجام چکار بکنند؟ آیا خطری را برای بدست آوردن یک امر خیلی کوچک بجان بپذیرند، برای نمونه برای بدست آوردن یک سری اصلاحات و رفرم ها در درون نظام، درحالیکه با پذیرش آن خطر و بخودی خود میتوانستند یک حرکت بُنیادین کنند؛ و اینکه بیایند چکار بکنند؟ یا اینکه خودشان را از مهمیز سلطه و از تآثیرپذیری و از خط دادن هایِ نیمه کار مانده-یِ این رهبری آزاد سازند، و بروند به سویی که بگونه-یِ جدی، زیربنایی یعنی بگونه-یِ ساختارشکنانه، با این رژیم برخورد کنند، و خطرات آن را نیز بجان بخرند؟ به باور من یکی از مسائلی که جنبش را همکنون در موقعیت سختی قرار داده است، و میتوانیم بگوییم که در یک موقعیت برزخی قرار داده است، این است که از یک سوی نیاز به این هست که ،هدفی را تعیین کنیم که این هدف با خودش توانایی ایجاد دگرگونی هایِ بسیار بزرگی را داشته باشد که یکی از ویژگی هایِ آن کنار زدن هَمِگی و تمامیت نظام جمهوری اسلامی است، یعنی مافیای سپاه پاسداران، ولایت فقیه و بازار، درحالیکه آنچیزیکه موسوی و کروبی دارند، بعنوان چشم انداز حرکت ترسیم میکنند، بسیار دورتر از این گُذرگاه بُنیادین، زیربنایی، و آن مسیر رادیکالی است که جنبش درخواست میکند؛ برای اینکه مردم به میان میدان مبارزه بیایند برای اینکه بها پرداخت کنند، از جان خودشان مایه بگذارند، و بدینسان بتوانند پیشبرنده-یِ جنبش به یک سوی و هدفی باشند که در پایان، چیزی از سامانه-یِ جمهوری اسلامی برجای نماند. به همین دلیل است که شاید که بد نباشد که از همکنون در این باره بیاندیشیم که چگونه میتوانیم، با رها کردن جنبش از بند و زنجیر این گفتمان ها که «ما ساختار شکن نیستیم»، به جنبش یک نیروی تازه ای بدهیم؛ رها سازی جُنبش از گُفتمان هایی همانند آنچیزی که مهدی کروبی روز گذشته در گفتگوی رسانه ای خود با یک روزنامه ایتالیایی بیان کرد و یا گفته هایی که میرحسین موسوی میپراکند، که همه-یِ آنها تلاشی هَستند تا آتش جنبش را در اندازه یک افروزه و شعله-یِ کوچک نگه بدارند که تنها بتواند در چهارچوب سامانه-یِ حکومت اسلامی تأثیرگذاری داشته باشد، و بیرون تر از ساختارهایِ این سامانه نرود.
شاید بهتر است که جنبش خودش را از این بند و زنجیر ها رها سازد.

http://www.youtube.com/watch?v=g8oZJs4A_O8

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر