۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

عبدلمالک ریگی، علت یا معلول ؟


نسخه فارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)

چکیده:

بجای برخوردِ احساسی و برخورد کلیشه ای با گُزارش دستگیری عبدلمالک ریگی، بد نیست که در مورد موضوع هایی همانند چنین گزارش هایی، ما یک دستگاه واکاوی داشته باشیم که در این دستگاهِ واکاوی علت هایِ گوناگونی را در نگر بگیریم، همانند علت هایِ اقتصادی، فرهنگی، همبودگاهی، سیاسی، گَذشتهنگاری، تیره ای، و آنچه که در یاده و حافظه-یِ تاریخی است و بر پایه-یِ آنها به دادوری بنشینم. حکومت اسلامی با کارکردهایِ نابخردانه و زیانبارش، از راه نابودی کشاورزی و زیستبوم این استان عملاً همه-یِ راه هایِ یک زندگی ارجمند و شرافتمند را بر مردم تنگدستِ این استان بسته است، و تنها راهی را که باز گذاشته است راه سرکشی آشتی ناپذیر است.




سرآغاز


در اینجا من در پی آن نیستم که به خودِ موضوع ِدستگیری بپردازم، با رویکرد به اینکه زَد و بندهایِ گوناگونی در میان دستگاه هایِ آگاهی جمهوری اسلامی با دستگاه هایِ آگاهی آمریکا، و اسرائیل و دیگر کشورهایی که با پول آماده-ی چنین همکاری هایی هَستند، وجود داشته است. در اینجا هدف این است که بپردازیم به موضوعی که میشود از آن پدیده-یِ عبدلمالک ریگی را برداشت کرد. از اینرو بد نیست که بپردازیم به آن موضوع هایی که زمینه-یِ پیدایش کسانی را همانند عبدلمالک ریگی را فراهم میآورند. برای اینکار باید که به اُستان سیستان و بلوچستان برویم و تلاش کنیم که بستر اقتصادی، همبودگاهی و فرهنگی آنجا را دریابیم. وگرنه در بازگفت ها و روایت هایی از این موضوع خواهیم ماند که یا روایت هایِ احساسی ما هَستند که میتوانند دیدگاه هایِ مثبت یا منفی به ریگی باشند و یا میتوانند سرچشمه گرفته از برخوردِ ایدیولوژیکی ما با پدیده-یِ مبارزه-یِ خشونت آمیز و آشتی ناپذیر و مبارزه با جَنگ ابزار گرم در تایید یا رد آن باشند.
اُستان سیستان و بلوچستان همانگونه که میدانید پهناورترین و بزرگترین استان ایران است. ولی تنها 3% از کل جمعیت ایران در آنجا هَستند. علت آن هم این است که وضعیت اقتصادی، همبودگاهی و زیستبوم، فَراگَردِ کشاورزی زیستگاه ناگوار است که عملاً شانس اینکه جمعیت زیادی در آنجا زندگی کند وجود ندارد. به روایتی، در سه دهه گذشته چند صد و یا چندهزار روستا از نقشه-یِ این استان ناپدید شده اند. جمعیت فراوانی کوچیده است. جمعیتِ فراوانی همه-یِ چیز خودش را از دست داده است از گله داری گرفته تا کشاورزی. فراموش نکنیم که 90% از مردم این استان کسانی هَستند که دارند زیر نوار تنگدستی زندگی میکنند. و برپایه-یِ روایتی، بیش از 50% درصد از جمعیت این استان دارد زیر نوار تنگدستی مطلق زندگی میکند. این استان از این ویژگی برخوردار است که نرخ بیکاری آن پنج برابر میانگین نرخ بیکاریِ سراسر کشور است. این آمار درپیوند به سال 1386 است و این احتمال هست که باتوجه به ناگوار بودن اوضاع، این آمار بازهم بالاتر رفته باشند. بنابر این بخش بزرگی از جوانان این استان کشیده شده اند به کار قاچاق مواد هوش رُبا و مخدر، کش رفتن نمونه هایِ گوناگون کالا، نوشیدنی ها، و حتا قاچاق آدم. و میدانیم که تَنگدَستی فَرسخت و شدید، خیلی از خانواده هایِ بلوچ ما را وادار کرده است که در درازایِ سه دهه گذشته به کاری روی بیاورند که تنها میتوان از آن در جایگاهِ یک مصیبت مردمی نام برد، به معنی فروش دختران جوان شان برای بدست آوردن اندکی پول که با آن بتوانند زندگی سایر هموندان خانواده را فراهم آورند؛ دخترانِ میان 10 تا 15 ساله ای که فروخته میشوند تا به همسری مردان در آن سوی مرز دربیایند که سن 50 تا 80 سال دارند. اکنون یک دم درنگر بگیرید که مردم یک استان دارند در اینچنین تنگدستی ِوحشتناکی زندگی میکنند و در سه دهه پیش یک مدیریت پادگانی در آنجا نهادینه شده است. مدیریت پادگانی به معنی اینکه مدیریت از سویِ سپاه پاسداران. و همانگونه که میدانید، برای اینکه سپاه پاسداران بتواند نیروی خودش را که در حساس ترین کرانه-یِ مرزی، برای مافیای قاچاق سپاه پاسداران نیاز بوده است، زیر چتر نگهبانی خودش بگیرد،کاری نبوده است که سپاه پاسداران در آنجا انجام آن کوتاهی کرده باشد؛ از برپایی جو ترور و جوخه هایِ ترور گرفته تا کشتن مخالفان، کشتن سران اقلیت های سنی مذهب، و رویهم رفته از میان برداشتن همه-یِ ایستادگی هایِ همبودگاهی، فرهنگی، سیاسی و هول دادنِ همبودگاه به سویِ یگانه راهی که میماند یعنی: نافرمانی، سرکشی مبارزه-یِ آشتی ناپذیر و خشونت آمیز. چرا؟ فراموش نکنیم، که داریم در باره-یِ یک استانی گفتگو میکنیم که بافت و ساختار آن عشیره ای، تباری و تیره ای و قبیله ای است، استانی که میزانِ نافرهیختگی آن در بالاترین اندازه-یِ آن در کشور است. بر پایه-یِ آمار چهار سال پیش دستکم 30% از دختران در این استان نمیتوانند به دبستان بروند؛ یعنی اینکه چند برابر میانگین آمار ملی کشور. بدینسان با یک همبودگاهی روبرو هَستیم که در پایان بر پایه-یِ آنچیزی که بافتِ قبیله ای آن در حافظه-یِ گروهی و حافظه-یِ تاریخی آن گُذاشته است، تنها میتواند به آن روش هایِ مبارزه ای روی بیاورد که میشناسد. یک جوانی که در سال 1358 زاییده شده است و میخواهد که از بیست و چند سالگی برایِ اعتراض به این شرایط، نافرمانی کُند و برای پدافندی از آزَرمِش و شرافتِ خود و به گفته-یِ خودش، پدافندی از مردم تنگدست و محروم استان سیستان بلوچستان، یک کاری بکند چه میتواند بکند؟ با آن پایه از فرهیختگی و رشد فرهنگی و با آن میزان از امکان برای روی آوردن به شیوه هایِ دیگر از مبارزه، بجز بدست گرفتن ِجنگ ابزار گرم و مبارزه کردن، بر پایه-یِ آنچه که در آنجا یک آیین و یک سنت است، کار دیگری هم میتواند بکند؟ نوشتارهای زیادی هَستند که در این زمینه نیرویِ روانی و حافظه-یِ گروهی و تاریخی را که بر آن استان چیره هَستند، برمینگارند. در این چنین ضعیتی جای پرسش است که آیا میتوان امید داشت که نه از شخص عبدلمالک ریگی، بلکه از نسل عبدلمالک ریگی که اگر بخواهد شرایط زندگی خودش را دگرگون کند، به این تنگدَستی اقتصادی، ازهم پاشیدگی همبودگاهی، دلهُره و ترس سیاسی و رسانه ای، و بی بهرگی هایِ فرهنگی اعتراض کند، چه میتواند بکند؟ از اینرو به باور من باید که بجای داشتن یک برخورد ایدیولوژیکی با این نهاده، که بخواهیم عبدلمالک ریگی را یک قهرمان یا یک ترویست بشناسانیم، بهتر است که بجای برخورد احساسی یا برخورد ایدیولوژیک، برخورد خَرَدگرا و منطقی با موضوع داشته باشیم. و باید ببینیم که در یک استانی با این چنین وضعیتی، چه چیزی میتواند از دل آن بیرون بیاید؟ استانی که در آن پاسداری بنام نورعلی شوشتری افزون براینکه فرمانده-ی رَزمی در بَرزن خاور بوده است، آمده است و به نمایندگی از سپاه پاسداران، شرکت بزرگی را برپا کرده است، زیر نام «شرکت احیای صنایع خراسان»، و این شرکت بر پایه-یِ اسنادی که در دست است بر همه-یِ زمینه هایِ صنعتی و جهانگردی، ترابری، داد و ستدِ کالاها و چیزهایِ دیگر در استان سیستان و بلوچستان چنگ انداخته است، و همانند آنچه که در دیگر استان هایِ خاوری میگذرد، پروانه نمیداده است که هیچکس دیگری فعالیت بازرگانی در وَرایِ سود مافیای سپاه پاسداران، که در پیکر شرکت هایی هانند «شرکت احیای صنایع خراسان» بوده اند، کار کنند. و این پاسدار نوری علی شوشتری از یک سوی بزرگترین غارتگر اقتصادی در خاور ایران است، و از سویی دیگر بالاترین فرمانده-یِ رزمی در این استان، کسیکه همه-ی نیروهایِ هوایی، زمینی، ژاندارمری، و از جوخه هایِ ترور گرفته تا گاردویژه، را زیر فرمان دارد. خوب، از دلِ این چنین شرایطی چه چیزی میتواند بیرون بیاید، بجز هول دادن همبودگاه به سوی سرکشی، به این معنی: که اگر میخواهید از آزَرمِش و شرافت خود پدافندی کنید، اگر نمیخواهید در تنگدستی مطلق زندگی کنید و یا بمیرید، پس بدانید که با گلوله رو برو هَستید. پس شما چاره ای ندارید یا باید که روی بیاورید به مبارزه-یِ خشونت آمیز و آشتی ناپذیر، برای اینکه بتوانید خودی نشان بدهید، تا بتوانید خشم خودتان را آشکار کنید، یا اینکه بروید به سوی سایر روش هایِ مبارزاتی که سپاه پاسداران با یک مدیریت رزمی پادگانی، امنیتی، 25 سال است که به کسی پروانه-ی دم کشیدن را نمیدهد. و هرکس که خواسته است در جایِ پرخاشگر بخورد بجنبد، یا او را اعدام کرده اند و یا او را به جوخه هایِ ترور سپرده اند. و به شیوه ای سر به نیست کرده اند.
برآیند گفته-یِ من این است که بجای برخوردِ احساسی و برخورد کلیشه ای با گُزارش دستگیری عبدلمالک ریگی، بد نیست که در مورد نهاده هایی همانند چنین گزارش هایی، ما یک دستگاه واکاوی داشته باشیم که در این دستگاهِ واکاوی علت هایِ گوناگونی را در نگر بگیریم، همانند علت هایِ اقتصادی فرهنگی، همبودگاهی، کشورمداریک، گَذشتهنگاری، تیره ای، و آنچه که در یاده و حافظه-یِ تاریخی است، و بر پایه-یِ آنها به دادوری بنشینم. با امید به اینکه دادگاه همگانی برای او برپا شود که همگان بتوانند به چرایی روی آوردن او به این شیوه از مبارزه آگاه شوند.

http://www.youtube.com/watch?v=fRwAPnyB-1Q

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر