۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

شانزدهم آذر روز هَمبستگی، مبارزه و پیروزی ست


جبهه دمکراتیک ایران

یکی از وظایف مهم تشکل ها ، جناح ها و شخصیت های مبارز و آزادی خواه در شرایط کنونی این است که به طور دقیق،تاکتیک های مبارزاتی ،استراتژی مبارزه و تا حدودی شعار ها را به مردم آزادی خواه پیشنهاد بدهند. در وضعیت فعلی اما با پیچیدگی های ویزه ای در این زمینه ها روبرو ایم. برای این که از یک سو با اپوزسیون تاریخی مواجه هستیم که اگرچه به لحاظ ارمان ها و استراتژی و حتا شعار و تاکتیک مبارزاتی،دارای برنامه ی روشنی هستند اما به دلیل سرکوب بی رحمانه ی ان ها در 31 سال اخیر،ارتباطات اجتماعی اشان به حداقل رسیده و عملا در کوتاه مدت ،امکان بسیج توده ها را از دست داده اند. از دیگر سو اصلاح طلبان حکومتی اگرچه به دلیل وصلت های گسترده و تارخی ان ها با اقتدارگرایان ومشارکت ان ها در قدرت، موجب این شده است تا بتوانند امکان بسیج گسترده ی توده ها را داشته باشند ولی در زمینه ی ارمان،استراتژی، تاکتیک و شعار های مبارزاتی از وضعیت مبهم و سر در گمی رنج می برند. مردم نیز به لحاظ این دوگانگی تا حدودی سردرگم می شوند. در این بیانیه تلاش خواهیم کرد تا حدودی این دوگانگی ها و اختلافات را شفاف کرده و پیشنهاد های راهگشا برای این مرحله از مبارزه را تقدیم مبارزان راه آزادی کنیم.

1-آرمان و الگوی عینی

در حالی که اپوزسیون سکولار-دموکرات ایران که طیف وسیعی از مخالفین جمهوری اسلامی را در بر می گیرد به صورت شفاف اعلام کرده اند که خواهان جدایی دین از حکومت هستند و جمهوری اسلامی را نمی خواهند، اصلاح طلبان و در راس آن ها میر حسین موسوی اعلام می کند که خواهان جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد است. این مهم ترین اختلاف و چالش در بین دو جناح فعال در جنبش سبز است. جالب این است که با وجود این که میرحسین به عنوان رهبری این جنبش معرفی می شود و غربی ها بسیار در این زمینه تلاش می کنند که این مسئله را جا بیندازند اما نه تنها هیچ تظاهر کننده ای شعار جمهوری اسلامی سر نمی دهد ولی شعار «جمهوری ایرانی» که نماد سکولاریزم و مخالفت با جمهوری اسلامی تلقی می شود از روز تظاهرات چهلم ندا به سرعت و به شکل گسترده در بین تظاهرات کننده ها مطرح شده است، یا شعار «جانم فدای ایران» که روی دیگر سکه ی مخالفت مردم با جمهوری اسلامی است. با این حال، این شعار که عمق استراتژیکِ مطالبات جنبش سبز را مشخص کرده با مخالفتِ جدیِ اصلاح طلبانِ جنبش سبز وحامیانِ بیرونی ِِآن ها روبرو شده است. باید پذیرفت که چنین پارادوکسی تحتِ هیچ شرایطی قابل برطرف شدن نیست. مگر این که یک طرف بتواند دیگری را سانسور و یا حذف نماید. اصلاح طلبان و در راس آن ها پدر خوانده ی سیاسی اش یعنی نهضت آزادیَ، شعار دولتِ سبز ملی را به عنوان جایگزین «جمهوریِ ایرانی»، پیشنهاد دادند که در این زمینه توفیقی نیافتند. اگر چه سکولار ها و بدنه یِ جنبش سبز این شعار را نیز به رسمیت شناخت اما، مذهبی ها یا "جمهوری اسلامی خواهان" نمی خواهند شعار جمهوری ایرانی را به رسمیت بشناسند و مرتب از آن به شعاری ساختارشکن یاد می کنند که باید حذف شود. البه عدالت خواهی و آزادی خواهی، و نفی استبداد و سرکوبگری و خشونت طلبی، خواست اصولی هر دو جناح قدرتمند فعال در جنبش سبز اعم از سکولار و مذهبی است و همین آرمان نهایی است که آن دو را علیه دیکتاتوری نظامی-مذهبی حاکم به هم پیوند می دهد. ولی هرکدام از دو جناح ِموجود،برایِ تحقق این آرمان هایِ بسیار کلی و مشترک، الگویِ کاملا متفاوتی را ارایه می دهد.

2-استراتژی

اگرچه دوجناح ِرهبری کننده یِ جنبش ِسبز یعنی مذهبی ها و سکولار ها در زمینه یِ الگو هایِ عینی ِبرایِ آرمان های نهایی، مثل «جمهوری ایرانی» و «جمهوری اسلامی» با یکدیگر اختلاف دارند اما در استراتژی مبارزاتی به مشی یگانه ای روی آورده اند. اپوزسیون سکولار از سال ها پیش مبارزه ی نفی خشونت اما خیابانی و بیرون از تعاملات درون ساختاری را در برنامه یِ مبارزاتی خود قرار داده بود. اصلاح طلبان اعم از حکومتی (حزبِ مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران، حزب اعتمادِ ملی و گروه های خط امام) و غیر حکومتی (نهضت ازادی، شورای ملی مذهبی ها و ادوار دفتر تحکیم وحدت) اما بر این باور بودند که تنها راه اصلاحات از طریق صندوق هایِ رای و مشارکت در قدرت است و مبارزات خیابانی یک مشی پوپولیستی و براندازانه است. اما خوشبختانه پس از انتخابات 22 خرداد 1388 و کودتای انتخاباتی، آن ها نیز راه خیابان را برگزیدند و فردی چون بهزاد نبوی در 25 خرداد راهی خیابان شد تا به حکومت اعلام کند که مشی گذشته را بیفایده می داند و راه خیابان را برگزیده است. این همان فردی است که 12 سال پیش و در جریان 2 خرداد 76 و به دست گرفتن کرسی قدرت ریاست جمهوری و بعدا مجلس ششم و شورا ها، از طریق نشریه ی "عصر ما" ارگان رسمی سازمان تحت رهبری اش، به برادر ناتنی خود آقای مسعود رجوی، اعلام کرد که ما از راه صندوق توانستیم 70 درصد از قدرت را به دست بگیریم. کاری که شما از طریق لوله ی تفنگ قادر به انجام آن نشدید. اگرچه اینک از آن 70 درصد قدرت خبری نیست و متاسفانه ایشان لباس زندانی برتن دارد و برای مرخصی 10 روزه باید 700 میلیون تومان وثیقه بگذارد!؟ البته این فقط بهزاد نبوی و سازمان مجاهدین تحت رهبری او نیست که راه خیابان را بر راه اشغال کرسی قدرت و اصلاح درون حکومتی ترجیح داد، بلکه مسعودِ رجوی و سازمان مجاهدین تحتِ رهبری او نیز عملا با اسلحه وداع گفت و راه تظاهرات مسالمت آمیز خیابانی را بر جنگ مسلحانه ترجیح داد.
از جناح چپ اپوزسیون یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران تا جناح راست اپوزسیون یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ،مبارزه ی خیابانی و صد البته مسالمت آمیز را استراتژی مبارزاتی خود برگزیده اند. آنچه که اهمیت دارد، باید بر مبارزه یِ مسالمت آمیز و نفی خشونت به عنوان استراتژیِ بی بدیل مبارزه تاکید کرد که خوشبختانه همگان بر این امر تاکید گذاشته اند. برخی از اصلاح طلب ها آگاهانه یا نا آگاهانه، بین شعار های رادیکال یا ساختار شکن، با استراتژی نفی خشونت تفکیک قایل نشده و شعار های ساختار شکن را با روش مبارزه ی مسالمت آمیز در هم می ریزند. آنچه ما اکیدا به آن توصیه می کنیم تداوم مبارزه ی مسالمت آمیز و نفی خشونت است اما شعار های ساختار شکن مثل جمهوری ایرانی و رفراندوم این نظام و جدایی دین از سیاست را خواست اصولی بدنه ی جنبش سبز و خواست قانونی مردم می دانیم.

3-شعار های اصولی

رهبری اصلاح طلبِ جنبش سبز حتا در زمینه یِ شعار ها نیز سردر گم است. یعنی نه تنها در موضع نفی «جمهوری ایرانی» و «جانم فدای ایران» بر می آید بلکه خودش نیز نمی داند چه شعاری را ارایه دهد. برای مثال شعار هم «غزه-هم لبنان-جانم فدای ایران» را پیشنهاد می کند که هیچ کس از آن پشتیبانی نمی کند. او مدافع شعار «یا حسین میرحسین» است. این شعار حتا از سوی سکولار ها نیز در مواردی نفی نمی شود اما جنبه ی استراتژیک ندارد. فقط یاد آوری می کند که اگر انتخابات سالم بود می بایست میرحسین به جای احمدی می نشست و برای بسیاری از فعالان جنبش سبز جنبه ی نوستولژیک دارد. اما ملیون ها ایرانی غیر شیعه و سکولار نمی توانند آن را یک شعار محوری بدانند. البته شعار هایی چون دولت کودتا-استعفا-استعفا یا زندانی سیاسی آزاد باید گردد و شعار هایی از این دست مورد پشتیبانی همگان بوده است. اما اگر شعار های محوری نفی شود و شعار های مقطعی و موردی یا سلبی نیز مردم را قانع نکند در آن صورت توده ها به سمت شعار های واکنشی و احساسی و تنفر انگیز خواهند رفت و مرگ بر این و آن را فریاد خواهند زد. از دیدگاهِ سکولار ها ، گرایش به سمت شعار هایِ اصولی، بسیار پسندیده تر از شعار های احساسی، مقطعی و سلبی خواهد بود. مرگ بر این و آن نمی تواند مطلوبِ سکولار ها باشد. و جالب این است که اصلاح طلب ها آن اندازه که شعار هایِ محوری و محتوایی را نفی کرده اند، شعار های تنفر انگیز و سلبی را نفی نکرده اند. صریح تر بگوییم آن اندازه که از شعار «جمهوری ایرانی »برآشفته می شوند به همان اندازه از شعار مرگ بر این و آن خشنود می شوند و این یک انحراف مبارزاتی است. سکولار ها حتا بر این نظر هستند که از انجا که چند ملیون از همین مردم به احمدی رای داده اند، نباید سمت و سوی شعار های سلبی و تنفر انگیز به گونه ای باشد که آن ها گمان کنند، جنبش با احمدی مشکل فردی دارد. در حالی که اصلاح طلب ها تلاش می کردند احمدی را دشمن اصلی جنبش قلمداد کنند، مردم خود سطح شعار ها را به شعار های محوری برکشانده و در شعار های تنفرانگیز و سلبی نیز خامنه ای و نهاد های سرکوب را نشانه گرفتند. بار ها و بارها تاکید کرده ایم از شعار هایی چون «جمهوری ایرانی»، «جانم فدای ایران»، «آزادی زندانی سیاسی»، «استعفای دولت کودتا» و «مرگ بر دیکتاتور» استقبال می کنیم و سردادن این شعار ها را با مسالمت امیز بودن جنبش در تضاد نمی بینیم. ضمن این که حمله به افراد و اماکن یا کارهایی که موجب تحریک سرکوبگران برای کتک زدن مردم شود را اکیدا و اکیدا، نهی کرده و می کنیم. پس جنبش با شعار های اصولی از جاده ی مسالمت خارج نخواهد شد. اصلاح طلبان آنگاه می توانند برای مردم در زمینه های گوناگون تعیین تکلیف کنند که از امتیازات حکومتی مثل درخواستِ مکان برایِ برگزاری میتینگِ حزبی استفاده کرده و خود به خود پاسخگوی شعار ها نیز باشند. اما تظاهرات خیابانی مسالمت آمیز را که یک حق قانونی و حق مسلم مردم است، نمی توان در انحصار خود در آورد و از آن ها خواست که فقط شعار هایی را مطرح کنند که اصلاح طلبان می پسندند. مردمی که خود در کف خیابان هزینه ی سنگین تظاهرات مسالمت آمیز را می پردازند خود می دانند چه شعاری را سر داده و از چه شعاری جلوگیری کنند. تظاهرات خیابانی در یک شرایط اعتراضی و انقلابی متفاوت از یک میتینگ حزبی یا تظاهرات صنفی و مدنی است. در شگفت هستیم که اصلاح طلبان جنبش سبز، چگونه است که هنوز این امور را از هم تفکیک نکرده اند. نمی شود از مردم خواست که هزینه ی مبارزات را آن ها پرداخت کنند اما امتیازات آن، نصیب ما و همراهانمان شود. حد اکثر این است که اگر با شعار های مردم مخالف هستیم از تظاهرات آن ها پشتیبانی نکرده و خود نیز در آن شرکت نکنیم. حکومت نیز از شعار های مردم معترض هراس ندارد بلکه از حضور آن ها می هراسد. مگر در 30 خرداد یا 25 خرداد همین مردم شعار ساختارشکن سرداده بودند که آن گونه قلع و قمع شدند؟ یا مگر در 13 آبان به خاطر شعار های ساختارشکن به سمت مردم هجوم بردند؟ پس مخالفت اصلاح طلبان و جناح مذهبی جنبش سبز با شعار های محوری به دلیل نارضایتی خود آنها از این گونه شعار ها است که ضمنا بیان این نارضایتی به نحوی، توجیه گر سرکوب نیز هست. زیرا به سرکوبگران یاد می دهد که در برابر اعتراض به سرکوب، چنین استدلال کنند که آن ها شعار ساختار شکن دادند ما نیز آن ها را سرکوب کردیم!؟

4-تاکتیک های مبارزاتی

اصلاح طلب ها در تاکتیک مبارزه نیز نارسایی های جدی دارند. برای مثال در شروع سال تحصیلی اعلام کردند که دانشجویان سعی کنند مبارزات را از درون دانشگاه ها به بیرون بکشانند. مبارزان قدیمی و کسانی که در این زمینه تجربیات سودمندی دارند به خوبی می دانستند که این یک تاکتیک انحرافی و غیر عملی است. دو ماه و نیم گذشته و مبارزات مکرر دانشجویان در درون دانشگاه ها، عملا اشتباه اصلاح طلب ها را به آن ها نشان داد.
طی 6 ماه گذشته پس از زایش جنبش سبز، شاهد فرصت سوزی های زیادی از سوی اصلاح طلبان جنبش بوده ایم. یکی از ایراد های اصولی به آن ها این بود که چگونه است که فقط از مناسبت هایی برای بیان اعتراض استفاده می کنند که متعلق به رژیم است و این اعتراضات را گسترش نمی دهند؟ سکولار ها اما بر این گمان بودند که روزی خواهد رسید که اصلاح طلبان جنبش سبز می بایست در این زمینه نیز وضعیت خود را روشن سازند. آن روز فرا رسید. 16 آذر ماه روزی است که اگر چه رژیم نیز آن را به رسمیت شناخته اما در سال های گذشته، همواره سعی کرده است از میتینگ هایِ دانشجویی معترضین در این روز جلوگیری کرده و ان را به یک برنامه ی حکومتی که توسط بسیج دانشجویی برگزار می شود، تقلیل بدهد. انتظار جنبش سبز در شرایط کنونی این بود که رهبران اصلاح طلب این جنبش که تربیون هایِ درونی و بیرونی زیادی در اختیار دارند ،اعلام کنند که آن روز در دانشگاه تهران و سایر دانشگاه ها حضور یافته و از مردم نیز دعوت نمایند که در این برنامه شرکت کنند. اما تا امروز که یازدهم اذر ماه است و علی رغم دعوت دانشجویان دانشگاه تهران، هنوز هیچ واکنش جدی در این زمینه از سوی آنان نشان داده نشده و این در حالی است که در یک ماه گذشته دانشجویان تحت شدید ترین فشار های امنیتی بوده اند. به راستی تفاوت 16 آذر با 13 آبان از دیدگاه اصلاح طلبانی که اعلام کرده بودند با مردم خواهند بود و در مقابل کودتاگران کوتاه نمی آیند درچیست؟ امید است در این زمینه فوراً اظهار نظر مثبت کرده و مردم و به ویژه دانشجویان را تنها نگذارند. این انتظار از کروبی بیش از دیگران خواهد بود.
جالب تر این که درست در آستانه ی 18 آذر و در شرایطی که حکومت با همه ی ترفند هایِ امنیتی و سیاسی سعی دارد دانشگاه را به صورت نیمه تعطیل در آورد و از میتینگ هایِ درون دانشگاه جلوگیری نماید و نیاز است تا مردم نیز در خیابان ها حاضر شوند و از فرزندان دانشجوی خود پشتیبانی کنند به ناگاه پدرخوانده یِ اصلاح طلب ها با صدور اعلامیه ی کم سابقه یا بی سابق، از دانشجو ها می خواهد که 16 آذر در دانشگاه بمانند و خیال کودتاگران را راحت می سازد که نگران نباشند، در خیابان ها خبری نیست و آن ها می توانند با خیال راحت، دانشگاه ها را به پادگان نظامی برای سرکوب دانشجویان تبدیل کنند!؟ انگار پدر خوانده ی اصلاح طلبان این بار از موضع ناجی جنبش سبز، وظیفه دارد هرچه سریعتر دامنه ی تظاهرات خیابانی را جمع کرده و لابد به مذاکرات پشت پرده با پدر خوانده های روحانی حامی حکومت بپردازد! در صورتی که همگان آگاه هستند که نیازی به بیان این امر از سوی یک حزب سیاسی نبود و این مردم و دانشجویان هستند که متناسب با شرایط، خود گزینش می کنند که در درون یا بیرون از دانشگاه، اعتراضات مسالمت آمیز خود را بیان نمایند و اصولا تفکیک بین ِتظاهرات مردمی از دانشجویی، نا خواسته در جهت تامین منافع کودتاگران است. جنبش دموکراسی خواهی، سالیانی است که این تفکیک رژیم را نخواسته و اعتباری را بر هم زده و 16 آذر روز همه ی مردم ایران است، چه در درون دانشگاه و چه بیرون از دانشگاه. در این زمینه نیز تظاهرات گسترده ی مردمی در روز 16 آذر به اصلاح طلبان جنبش سبز نشان خواهد داد که در تاکتیک ها دُچار اشتباه هستند و باید از جنبش سبز درس بیاموزند. حال که اپوزسیون مردم را برای تظاهرات مسالمت آمیز روز 16 آذر دعوت کرده است ،اصلاح طلبان نمی بایست منفعل شده یا تاکتیک های نا کارآمد و اشتباهی را به مردم ارایه دهند.
یکی دیگر از اشتباهات تاکتیکی اصلاح طلبان مدعی رهبری جنبش سبز این بوده است که از رو آوری به تاکتیک کارآمد دعوت به اعتصابات پرهیز کرده اند. این تاکتیک در گرما گرم مبارزات، بارها و بار ها به آن ها پیشنهاد شد، اما گویا عمدا از آن پرهیز کردند. حکومتی که تا دندان مسلح بوده و در سرکوب مردم هیچ مرزی برای خود قایل نیست در مقابل اعتصابات بسیار آسیب پذیر خواهد بود. قرار نیست همواره این دختران و پسران با غیرت ایرانی در مقابل ضربات باتوم و چماق و مشت ولگد، عوامل حکومت له شوند. اعتصابات می تواند به عنوان یک ابزار بازدارنده و کارآمد به کمک جنبش بیاید. مهم این است که ما خود به راه خود باورداشته باشیم و بدانیم که مشکل اصلی مردم فقط احمدی نژاد و دولت او نیست. مشکل اساسی مردم، جمهوری اسلامی و تمامیت این حکومت و ساختار آن است. هیچ مردمی حاضر نخواهند بود برای جابجایی چند عنصر در حکومت، این همه هزینه بدهند. دیکتاتوری نظامی-امنیتی حاکم بر ایران نیز حاضر به عقب نشینی گام به گام نخواهد بود. مبارزه یِ کنونی ملت ایران با کلیت این حکومت است. اگر غیر از این بود، حتما در جایی دو طرف به توافق رسیده بودند. مگر ممکن است دیکتاتوری نظامی-مذهبی ِ حاکم، تن به رفرم یا اعاده یِ انتخابات یا آزادی زندانیان سیاسی بدهد؟ او می داند که یک گام عقب نشینی برابر خواهد بود با چند گام پیشروی مردم. اصلاح طلب ها اگر قادر می شدند در 8 سال دوره ی اصلاحات از راه اصلاح درون حکومتی به اجرای بدون تنازل قانون اساسی بپردازند، ممکن بود مورد پشتیبانی عمومی نیز قرار میگرفتند. اما در شرایط کنونی که مردم مجبور شده اند برای احقاق حقوق خود ندا ها را قربانی کنند، چگونه می شود از آن ها خواست که این هزینه ی گزاف را پرداخت کنند تا بار دیگر خط امامی های اصیل بر سر کار بیایند و ما را 30 سال به عقب برگردانند؟ آیا به راستی حتا آن طرفداران دو آتیشه یِ اصلاح طلبان جنبش سبز که در تظاهرات شرکت کرده و صادقانه هزینه می پردازند به چنین امری باور دارند؟
به لحاظ تاکتیکی،حتا اصلاح طلبان جنبش سبز نتوانستند مطالباتِ حد اقلی مطرح شده در بیانیه ی شماره ی 9 آقای موسوی را زمانبندی کرده و گام به گام به پیش ببرند. به راستی از کجا امید دارند که حکومت با حفظ ساختار موجود، تن به اعاده ی انتخابات یا آزادی های اساسی ملت بدهد؟ ساختار موجود و بافت قدرتِ کنونی، تحت هیچ شرایطی به هیچ یک از خواسته های اصلاح طلبان تن نخواهد داد. ما باید بپذیریم که مبارزات ادامه دار خواهد بود اما نباید خواسته ی اصلی خود را که مبنی بر تغییر مسالمت آمیز حکومت است، تنزل دهیم. باید قبول کنیم که راه پیروزی طولانی و هزینه بر خواهد بود. تا این حکومت بر سر کار است به هیچیک از خواسته ها اعم از حد اقلی یا حد اکثری تن نخواهد داد. بنابراین هیچ دلیلی ندارد که مطالبات اصولی و برحق خود را تنزل دهیم. اصلاح طلبانِ جنبش سبز، خود بیش از دیگران آگاه هستند که این بافتِ قدرت به هیچ خواسته ای تن نخواهد داد. در عین حال، باز هم حرف هایِ خود را تکرار می کنند. این حکومت حتا کسانی چون قالیباف، لاریجانی، افروغ، مطهری و جوادی املی را تحمل نمی کند. در بین حکومت گران جنگ قدرت بر سر منافع و پول نفت به شدت ادامه دارد. هر جناحی تلاش می کند سهم بیشتری از این ثروت های بادآورده داشته باشد. اصلاح طلبان فعال در جنبش سبز با کدام محاسبه دلگرم شده اند که جناح هایِ حکومت، آنان را نیز در قدرت شریک کنند؟ آیا این اشتباه در محاسبه و شعار و تاکتیک و استراتژی که حکومتِ 8 ساله ی اصلاح طلبی را دو دستی تقدیم اقتدارگرایان کرد و در 22 خرداد، زمینه ی چنین هزینه ی سنگین البته به دست اقتدار گرایان را بر مردم فراهم نمود، قرار نیست در یک جا و برای همیشه تصحیح شود؟
وعده ی همه ی آزادیخواهان و دموکراسی خواهان، روز 16 آذر در دانشگاه های سراسر کشور و در تهران در دانشگاه تهران .تظاهرات مسالمت آمیز حق مسلم ما است. در 16 آذر امسال، همه یِ مردم ایران دانشجو هستند و تفکیک صنفی در جهت خواست رژیم است.
زنده باد آزادی-گسسته باد زنجیر استبداد-برقرار باد دموکراسی
اتحاد-مبارزه-پیروزی
جبهه ی دموکراتیک ایران
11/آذرماه/1388 خورشیدی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر