۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

کارزار «درود بر اسانلو» در تهران


کمیته کارگری سازمان خودرهاگران


آقای منصور اسانلو، کُنشگر کارگری و دبیر اتحادیه کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه بیش از سه سال است که به گُناهِ دفاع از حقوق کارگران در زندان با رنج، بیماری و شکنجه به سر می برد. او هم اکنون به بیماری های چشم، کمر، پا و کلیه دچار است و در بندِ زندانیان متادونی و خطرناک در بدترین وضعیت بدنی به سر می برد. حکومت ضد کارگریِ جمهوری اسلامی هر چند ماه یکبار جرم تازه ای را علیه آقای منصور اسانلو میتراشد تا زمانِ زندانی بودنِ وی را دراز تر سازد.
زمان آن فرارسیده است که همگی به یاری او بشتابیم. در این پیوند سازماندهی یک اعتصابِ سراسری از سویِ همکارانِ آقای منصور اسانلو در شرکتِ اتوبوسرانی تهران و حومه، میتواند بر دولت فشار آورد و تاثیری بسزایی در آزاد سازی وی داشته باشد. برایِ بالابردنِ نیرویِ روانی مبارزه و همبستگی میان رانندگان و کارکنانِ شرکتِ واحدِ اتوبوسرانی تهران و حومه، ما شهروندان، میتوانیم به میدان درآییم. در راستایِ فراگیر کردنِ نام آقایِ منصور اسانلو در سراسر تهران در جایگاهِ نَمادِ مبارزه-یِ کارگری و درخواست برایِ آزادی او، ما پیشنهاد می دهیم که از فردا شهروندانِ تهران در هنگام خرید بلیط و نیز به هنگام وارد شدن به اتوبوس هایِ شرکت واحد با گُفتن جمله-یِ «درود بر اسانلو» یادِ او را گرامی دارند. پیشوازیِ مردم از این پیشنهاد و همکاری آنها، میتواند آغاز خوبی برایِ یک کارزار گُسترده در راستایِ رهاساختن آقای منصور اسانلو، همکارانِ دربندِ او و دیگر زندانیان سیاسی باشد

سفر مینویی (معنوی) ارداویراف به جهان دیگر





















بازگشت از «آنسوی»


خشایار رخسانی


پیشگفتار:
داستان ارداويراف، یا «ارداويرافنامه» نخستين مَردِ پارسایِ ايراني كه به جهان دیگر سفر كرد، يكي از دوستداشتنی ترين نوشته هایِ داستاني پهلوي ساساني يا پارسی ميانه زرتشتي است، از انتشارات توس میباشد که بدستِ «كيخسرو دستور جاماسپ جي جاماسپ آسا» ويراسته و برگردانِ شده است و دكتر كتايون مزداپور پیشگفتار آن را نوشته است.

در پایان دوره-یِ ساسانیان موبدان زرتشتی که میخواستند از رازهای جهان دیگر آگاه شوند و به درستی دین خود اَگُمانی (اطمینان) بدست آورند، موبد ارداویراف را برای این سفر بر میگزینند که در پارساخویی و پاکدامنی در آن دوران مانند نداشته است. این سفر هفت روزه به جهان دیگر بکمک ماده ای اّپیونی (افیونی) انجام میگیرد که موبد ارداویراف آن را میخورد و پس از بازگشت، دیدنی های خود را از «آنسوی» به نسک (کتاب) درمیاورد. نیاز به گفتن دارد که اندیشه-یِ سفر به جهان دیگر که موبد ارداویراف آن را به نَسک درآورد، سپس تر الگویی برای محمد بن عبدالله پیامبر اسلام برای رونوشت برداری از آن در سفر معراج او شد و 700 سال پس از آن انگیزه ای برای دانته چامه سرایِ (شاعر) ایتالیایی برای نوشتن نسک «کُمدی الهی» او گشت و همچنین خمیرمایه-ی داستان های روشنگرانه و ارزنده-یِ آقای هوشنگ مُعین زاده شُد.

سرآغاز:
«ارداويرافنامه» از اندک نوشته هایِ پهلوي است كه در سده هايِ سپَسین به فرنودِ (دليل) دوستداشتنی بودنش در ميان مردم، بارها رونويسي شده است. «ارداويرافنامه» داستاني ديني است كه در آن مردِ پارسایی به نام «ويراف» يا «ويراز» به بهشت، دوزخ و برزخ سفر ميكند تا در باره-یِ درستي آیین و راه و تفسيرهايِ دين زرتشتي اَگُمانی و اَستامی (اطمينان) بدست آورد. «ويراف» بدين آهنگ از سوي مینوگان (روحانیون) و موبدان دين بهي گُمارده-یِ (مامور) اين سفر مینویی (معنوي) هفت روزه ميشود.
در اين سفر، روان «ارداويراف» از تن او جدا ميشود و هر روز به جایگاهی از جهان ِ دیگر (بهشت، دوزخ و برزخ) سفر ميكند. او از پل «چينود» كه سپس تر در دين اسلام به نام «پل صراط» از آن ياد شُده است، ميگذرد؛ با بويِ خوش بهشت به آنجا كشانده ميشود و جايگاهِ روانِ پرهيزكاران بهشتي را با راهنمايي سروش اشو و ايزدِ آذر مي بيند، سپس به برزخ يا «هَمستگان» كشانده مي شود و از آنجا همچنان با راهنماييِ سروش اشو و ايزدِ آذر با «بوي بد» و «باد سرد» به دوزخ كشيده مي شود، جايي كه مردمان بر سرِ پيمان خود نبودند يا از دين زشت را پیروی میکردند. از نگر «ارداويراف» سه روزي كه او به ديدار از روان دوزخيان مي گذراند به اندازه نه هزار سال ميگذرد. او گواهِ كيفر گناهكاران دوزخ بود. بيشترين گناهكاران كساني بودند كه به گُناهِ «دغایش (خیانت) و پيمان شكني» آلوده شده بودند. «ارداويرافنامه» دارايِ پهرستي از نامِ كارهايِ نيك و كارهاي بد است.

بدين ترتيب، روان «ارداويراف» اين دینکار پارساخوی كه از سوي ديگر مینوگان (روحانیان) و موبدان به اين سفر مینویی گِمارده میشود، پس از هفت روز به تن خود باز مي گردد.
«
ارداويراف» پس از پيوستن به تن خود، دَبیری (كاتبي) را فراميخواند تا گُزاره (شرح) سفر خود را بنويسد و آن را «ارداويرافنامه» بنامد.
دكتر «كتايون مزداپور» زمانِ نوشتن نُسکِ (نسخه) نُخستین اين داستان را به پایان دوره-یِ ساسانيان نزديك مي داند و نه بيشتر. ولی بنگر ميرسد كه بازنويسي اين داستان پنداری _ ديني در نزدیکی سده سوم هجري در ايران انجام گرفته باشد. از آن زمان تاكنون به فَرنودِ (دليل) دوستداشتنی بودن و بَختاریِ (اقبال) آن نزد مردم بارها و بارها بازنويسي شده است. ولی دُرونمایه-یِ (مضمون) داستان به چم (يعني) سفر روانِ يك دینکار (روحاني) پارساخوی به جهان دیگر، همچون بهشت، دوزخ و برزخ و بازديد از برآیندِ کارهایِ نيك و بد آدم، در ايران پیشینه-یِ كهن تري از زمانِ نوشته شدنِ «ارداويرافنامه» دارد. دكتر كتايون مزداپور در پیشگُفتار اين نسک (کتاب) در اين باره آورده است:
« از نگاه تاريخي، اَنگاشتِ (تصور) رفتن به جهانِ پس از مرگ در زندگاني و ‌آوردنِ گُزراش از آن، در ايران پیشینه دارد. نخستين آنها در آيين زرتشتي به زماني بازبُرد داده میشود (ارجاع داده میشود) كه پيامبر، گشتاسب شاه را به دين فرامیخواند. هيچ فرنودآوری ای (استدلالی) گشتاسب را به نیازش (شوق) نمي آورد جز آن كه او را در رويا به جهان ديگر مي برند و جايگاه بهشتي او را پس از پذيرفتن دين، در آن جهان پاینده نشانش مي دهند. از آن پس است كه گشتاسب دين مي پذيرد ..
نمونه-یِ ديگر كه کمابیش تاريخ آن را مي دانيم، كتيبه كرتير در سر مشهد چه بسا در 290 ميلادي و يا با شایماندی (احتمال) سُست تر، در آغاز پادشاهی بهرام سوم نوشته شده است، به كريتر، دینکار زمان اردشير يكم ساساني تا بهرام، پسر بهرام (بهرام دوم؛ 276 _ 292) و بهرام سوم نيز نرسي باز مي گردد.
در كتيبه هاي كرتير، در سر مشهد و نقش رستم «ارداويرافنامه» به فرنوِ (دليل) همانندیِ دُرونمایگی (مضمونی) بسيار، با «كمدي الهي» نوشته شاعر بزرگ ايتاليا دانته آليگيري مقايسه مي شود..
و در «نقش رجب» به یافت ها و گواهی ها نمار ( اشاره) شده است كه با ارداويرافنامه به رسایی همانندی دارد
«
ارداويرافنامه» به فرنودِ (دليل) همانندیِ درونمایگی (مضموني) بسيار، با «كمدي الهي» نوشته چامه گوی (شاعر) بزرگ ايتاليا دانته آليگيري نيز سنجیده مي شود. از «ارداويرافنامه» نوشته هاییِ پهلوي، پازند، سانسكريت گجراتي وجود دارد كه نشان دوستداشتنی بودن اين نوشته در نزد مردمان آن زمان است.
و در سده-یِ کنونی به جز پژوهندگان باختری چون «فيليپ ژينيو» و «ج.ا.پوپ»، پژوهشگران ايراني نيز «ارداويرافنامه» را ويرايش و ترگُمه هايي به زبان پارسی انجام داده اند كه از نمونه-یِ آن مي توان از «اديب السلطنه سميعي» ياد كرد كه اين نوشته را به زبان سروده در آورد و «بهرام پژدو» انديشمند و چامه گویِ زرتشتي نيز آن را به زبان زرتشتي برگرداند. همين گونه رشيد ياسمي در سال 1314 و مهرداد بهار در سال 1342 ترگمه های (ترجمه هايي) از اين نوشته-یِ پهلوي به زبان و دبیره-یِ (خط) پارسی انجام دادند.


داستان:
در دیباچه ترجمه کهن ارداویرافنامه به پارسی چنین آمده است: ایدون گویند که چون شاه اردشیر بابکان به پادشاهی بنشست، نود پادشاه بکشت و بعضی گویند نود و شش پادشاه بکشت و جهان را از دشمنان خالی کرد و آرمیده گردانید و دستوران و موبدانی که در آنزمان بودند همه را پیش خویشتن خواند و گفت که دین راست و درستکه ایزد تعالی به زرتشت... گفت و زرتشت در گیتی روا کرد مرا بازنمائید تا من این کیشها و گفت و گویها از جهان برکنم و اعتقاد با یکی آورم و کس بفرستاد بهمه ولایتها، هرجایگاه که دانائی و یا دستوری بود همه را بدرگاه خود خواند. چهل هزار مرد بر درگاه انبوه شد. پس بفرمود و گفت آنهایی که ازین داناترند باز پلینند. چهارهزار داناتر از آن جمله گزیدند و شاهانشاه را خبر کردند و گفت دیگر بار احتیاط بکنید، دیگر نوبت از آن جمله قومی که به تمیز و عاقل و افستا و زند بیشتر از بردارند جدا کنید. چهارصد مرد برآمد که ایشان افستا و زند بیشتر ازبر داشتند. دیگرباره احتیاط کردند در میان ایشان چهل مرد بگزیدند که ایشان افستا جمله از بر داشتند. دیگر در میان آن جملگی هفت مرد بودند که از اول عمر تا به آن روزگار که ایشان رسیده بودند بر ایشان هیچ گناه پیدا نیامده بود و بغایت عظیم پهریخته بودند و پاکیزه درمنشن و گوشن و کنشن و دل در ایزد بسته بودند. بعد از آن هر هفت را بنزدیک شاه اردشیر بردند. بعد از آن شاه فرمود که مرا میباید که این شک و گمان از دین برخیزد و مردمان همه بر دین اورمزد و زرتشت باشند و گفت و گوی از دین برخیزد چنانکه مرا و همه عالمان و دانایان را روشن شود که دین کدامست و این شک و گمان از دین بیفتد.بعد از آن ایشان پاسخ دادند که کسی این خبر باز نتواند دادن الا آنکسی که از اول عمر هشتسالگی تا بدان وقت که رسیده باشد هیچ گناه نکرده باشد و این مرد ویرافست که از او پاکیزه‌تر و مینوروشنتر و راستگویتر کس نیست و این قصه اختیار بر وی باید کردن و ما ششگانه دیگر یزشن‌ها و نیرنگ‌ها که در دین از بهر این کار گفته است بجای آوریم تا ایزد عز و جل احوالها به ویراف نماید و ویراف ما را از آن خبر دهد تا همه کس به دین اورمزد و زرتشت بیگمان شوند و ویراف این کار در خویشتن پذیرفت و شاه اردشیر را آن سخن خوش آمد و پس گفتند این کار راست نگردد الا که بدرگاه آذران شوند و پس برخاستند و عزم کردند و برفتند و بعد از آن، آن شش مرد که دستوران بودند از یک سوی آتشگاه یزشنها پساختند و آن چهل دیگر سویها باچهل هزار مرد دستوران که بدرگاه آمده بودند همه یزشنها پساختند و ویراف سر و تن بشست و جامه سفید درپوشید و بوی خوش برخویشتن کرد و پیش آتش بیستد و از همه گناهها پتفت بکرد... پس شاهنشاه اردشیر با سواران سلاح پوشیده، گرد بر گرد آتشگاه نگاه میداشت تا نه که آشموغی یا منافقی پنهان چیزی بر ویراف نکنند که اورا خللی رسد و چیزی بدی در میان یزشن کند که آن نیرنگ باطل شود.پس در میان آتشگاه تختی بنهادند و جامه‌های پاکیزه برافکندند و ویراف را بر آن تخت نشاندند و رویبند بر وی فروگذاشتند و آن چهل هزار مرد بر یزشن کردن ایستادند و درونی بیشتند و قدری په بر آندرون نهادند. چون تمام بیشتند یک قدح شراب به ویراف دادند و ...هفت شبانروز ایشان بهمجا یزشن میکردند و آن شش دستور ببالین ویراف نشسته بود سی و سه مرد دیگر که بگزیده بودند از گرد بر گردتخت یزشن میکردند و آن تیرست و شصت مرد که پیشتر بگزیده بودند از آن گرد بر گرد ایشان یزشن میکردند و آن سی وشش هزار گرد برگرد آتشگاه گنبد یزشن میکردند و شاهنشاه سلاح پوشیده و بر اسب نشسته با سپاه از بیرون گنبد می‌گردید باد را آن جا راه نمیدادند وبهرجائی که این یزشنکنان نشسته بودند بهر قومی جماعتی شمشیرکشیده و سلاح پوشیده ایستاده بودند تا گروه‌ها بر جایگاه خویشتن باشند و هیچ کس بدان دیگر نیامیزند و آن جایگاه که تخت ویراف بوداز گرد بر گرد تخت پیادگان با سلاح ایستاده بودند و هیچ کس دیگر رابجز آن شش دستور نزدیک تخت رها نمیکردند، چو شاهنشاه درآمدی از آنجا بیرون آمدی و گرد بر گرد آتشگاه نگاه میداشتی. و بر این سختی کالبد ویراف نگاه میداشتی. یشتند تا هفت شبانروز برآمد. بعد از هفت شبانروز ویراف بازجنبید و باززیید و بازنشست و مردمان و دستوران چون بدیدند که ویراف از خواب درآمد خرمی کردند و شادشدند و رامش پذیرفتند و بر پای ایستادند و نماز بردند و گفتند: شادآمدی اردای‌ویراف... چگونه آمدی و چون رستی و چه دیدی؟ ما را بازگوی تا ما نیز احوال آن جهان بدانیم... ارداویراف واج گرفت، چیزی اندک مایه بخورد و واج بگفت پس بگفت این زمان دبیری دانا را بیاورید تا هرچه من دیده‌ام بگویم و نخست آن در جهان بفرستید تا همه کس را کار مینو و بهشت و دوزخ معلوم شود و قیمت نیکی کردن بدانند و از بد کردن دور باشند پس دبیری دانا بیاوردند و در پیش ارداویراف بنشست.


ارداویرافنامه

بخش یکم

به نام ایزدان
۱) ایدون گویند که یک بار اشو زردشت دینی را که پذیرفت اندر جهان روا بکرد. ۲) و تا تمامی سیصد سال دین اندر ویژگی (پاکی) و مردم اندر بی گمانی بودند. ۳) و پس روح پلید ناخجسته دروند؛ گمان کردن مردمان را به این دین؛ ۴) آن اسکندر ناخجسته رومی مصر نشیمن را گمراه کرد؛ که با نیروی گران و نبرد و بیماری به ایران شهر آمد. ۵) و او آن ایران کشور خدای را اوژد. ۶) و دربار و فرمانروایی را آشفته و ویران کرد. ۷) و این دین؛ یعنی همه اوستا و زند؛ که بر پوستهای پیراسته گاو و آب زر نوشته؛ اندر استخر پاپکان؛ در دژنبشت نهاده شده بود. ۸) و آن پتیاره بدبخت اَهلُمُگ (بدعت‌گذار) دروند اندرکردار (بدکردار)؛ الکساندر رومی مصر نشیمن؛ برآورد و بسوخت. ۹) و چندین (تن از) دستوران و داوران و هیربدان و موبدان و دین‌برداران و ابزارمندان و دانایان ایران شهر را بکشت. ۱۰) و مهان و کدخدایان ایران‌شهر را؛ یکی با دیگری؛ کین و ناآشتی به میان(شان) افگند. ۱۱) و خود شکست و به دوزخ شد. ۱۲) و پس از آن مردمان ایران‌شهر را؛ یکی با دیگری؛ آشوب و پیکار بود. ۱۳) و چون شان خدایگان و کشور‌خدای و سالار و دستور دین آگاه نبود؛ ۱۴) به امر ایزدان به گمان بودند (شدند). ۱۵) و بس گونه کیش و گروش و بدعت و گمانی و اختلاف عقیده اندر جهان به پیدایی آمد. ۱۶) تا آن‌که زادنیک فَروَهَر؛ انوشه‌روان؛ آذربادماراسپندان؛ که به او؛ به سخنِ به دین کرد (بنا بر رواین دین کرد)؛ روی گداخته بر بر(ش) ریخته (شد). ۱۷) و چندین جدال و داوری با دگرکیشان و دگرگروشان بکرد. ۱۸) و این دین اندر پریشانی و مردمان اندر گمان بودند. ۱۹) و پس مغ‌مردان و دستوران دین؛ (هر) آن‌که بودند؛ ۲۰) از آن مر اندوه‌مند و پراندوه بودند. ۲۱) و به بارگاه آذرفرنبغ پیروز انجمن آراستند. ۲۲) و بس گونه سخن و سگالش ابر این بود؛ ۲۳) که چاره‌مان باید خواستن ۲۴) تا مان کسی شود و از (جهان) مینوی آگاهی آورد؛ ۲۵) که مردمان؛ که اندر این زمان هستند؛ بدانند؛ ۲۶) که این «یزش» و «درون» و «آفرینگان» و «نیرنگ» و «پادیاب» و «یوشداسری» که ما به کرده آوریم؛ به ایزدان رسد یا به دیوان؛ ۲۷) و به فریاد روان ما رسد یا نه. ۲۸) و پس به هم‌داستانی دین‌دستوران همه مردم به بارگاه آذرفرنبغ (فرا) خوانده شدند. ۲۹) و از همگان جدا کردند هفت مرد؛ که به ایزدان و دین بی‌گمان‌تر بودند. ۳۰) و ایشان را منش و گوش و کنش خویش پیراسته‌تر و فراوان‌تر (بود). ۳۱) و گفتند که شما به خویش (به تنهایی) بنشینید؛ ۳۲) و از شما یکی که به این کار به و بیگناه‌تر و نیک‌نام‌تر بگزینید. ۳۳) و پس آن هفت مرد بنشستند؛ ۳۴) و از هفت؛ سه و از سه؛ یکی «ویراز» نام بگزیدند. ۳۵) و هست(ند) (کسانی) که «وه شاپور» نام گویند. ۳۶) و پس آن «ویراز» چون آن سخن شنود بر پای ایستاد؛ ۳۷) و دست به کش کرد (یعنی برای احترام دستهای خود را در زیر بغل خود نهاد) و گفت ۳۸) که اگر به نظرتان آید؛ پس ناخواسته منگم مدهید. ۳۹) تا شما مزدیسنان آزمون (را) نیزه افگنید ۴۰) و اگرنیزه به من رسد؛ کام (خویش) شوم به آن جای پاکان و ناپاکان ۴۱) و این پیام بدرستی برم و براستی آورم ۴۲) و پس آن مزدیسنان آزمون (را) نیزه آوردند. ۴۳) نخستین‌بار «هومت» را و دیگر‌بار «هوخت» را و سه‌دیگر بار «هوورشت» را؛ هر سه نیزه به «ویراز» آمد.

بخش دوم

۱) و آن «ویراز» را هفت خواهر بود ۲) و آنها٬ هر هفت خواهران٬ «ویراز» را چون زن بودند. ۳) و ایشان دین (اوستا) را از بر و یشت کرده بودند. ۴) و هنگامی که شنودند٬ پس ایشان را چنان بسیار تنگ آمد٬ ۵) که گریستند و بانگ کردند. ۶) و اندر انجمن مزدیسنان پیش شدند. ۷) بایستادند و نماز بردند. ۸) گفتند که مکنید شما مزدیسنان این چیز را٬ ۹) چه ما هفت خواهریم و آن یک برادر. ۱۰) و هر هفت خواهر آن برادر را زن هستیم٬ ۱۱) چون خانه ای که هفت فرسپ و ستونی زیر٬ اندر نهاده شده است٬ ۱۲) هنگامی که آن ستون بستانند آن فرسپ‌ها بیفتند٬ ۱۳) آن سان ما هفت خواهر را٬ برادر این یک است٬ که زیش و دارشمان (بدوست). ۱۴) و فراز از ایزدان٬ (ما را) هر نیکی از اوست. ۱۵) شما (او را) پیش از زمان از این شهر زندگان به آنِ مردگان فرستید٬ ۱۶) بر ما ستم بی جهت کرده شود.۱۷) و پس آن مزدیسنان٬ چون آن سخن شنودند٬ آن هفت خواهران را خرسندی دادند٬ ۱۸) و گفتند که ما «ویراز» را تا هفت روز تندرست به شما سپاریم٬ ۱۹) و این فرخی نام بر این مرد بماند ۲۰) و پس آنها همداستان بودند.
۲۱) و پس آن «ویراز» پیش مزدیسنان دست به کش کرد و به ایشان گفت٬ ۲۲) که دستوری هست تا درگذشتگان را ستایم و خورش خورم و اندرز کنم٬ پس می و منگ بدهید؟ ۲۳) دستوران فرمودند که همگونه کن.۲۴) و پس آن دین‌دستوران اندرمان مینو (جای مقدس و پاک) جایی٬ که سی گام به آن خوب (اتش) (بود)٬ گزیدند. ۲۵) و آن «ویراز» سر و تن بشست و جامه نو به تن کرد. ۲۶) به بوی خوش (خود را) بوی‌مند کرد٬ به تختگاه شایسته بستر نو و پاک گسترد٬ ۲۷) به گاه و بستر پاک بنشست. ۲۸) و «درون» یشت و درگذشتگان را به یاد آورد و خورش خورد. ۲۹) و پس آن دین‌دستوران می و منگ گشتاسپی سه جام زرین پر کردند. ۳۰) و یک جام به «هومت» و دیگر جام به «هوخت» و سدیگر جام به «هوورشت» فراز به «ویراز» دادند. ۳۱) و آن می و منگ بخورد و هوشیارانه «باج» بگفت و به بستر خفت.۳۲) آن دین‌دستوران و هفت خواهران هفت روز شبان٬ به آتش همیشه‌سوز و بوی‌گذار (پراگنده‌کننده بوی خوش)٬ «نیرنگ دینی» و «اوستا و زند» بگفتند. ۳۳) و «نسک» خواندند و «گاهان» سرودند و به تاریکی پاس داشتند. ۳۴) و آن هفت خواهران به پیرامون بستر آن «ویراز» نشستند. ۳۵) و هفت روز شبان «اوستا» خواندند. ۳۶) آن هفت خواهران با همه مزدیسنان و دین‌دستوران و هیربدان و موبدان به هیچ آیین نگهبانی را بنهشتند.

بخش سوم

۱) و روان آن «ویراز» از تن به «چکاد داییتی» و چینودپل» شد. ۲) و هفتم روز شبان باز آمد و اندر تن شد. ۳) «ویراز» برخاست٬ چنانکه (کسی) از خواب خوش خیزد. ۴) بهمن منش (شاد) و خرم.۵) و آن خواهران با دین‌دستوران و مزدیسنان چون «ویراز» را دیدند شاد و خرم بودند. ۶) و گفتند که درست آمدی (خوش آمدی)٬ تو «ویراز»٬ پیامبر ما مزدیسنان٬ از شهر مردگان به این شهر زندگان آمدی. ۷) آن هیربدان و دین‌دستوران پیش «ویراز» نماز بردند. ۸) و پس آن «ویراز» چون (آن‌ها را) دید (به) پذیره آمد و نماز برد و گفت که شما را درود از «سروش» اشو و ایزد «آذر» و «فره‌دین مزدیسنان»٬ ۱۱) و درود از دیگر اشوان و درود از نیکی و آسانی دیگر مینوان بهشت.۱۲) و پس دین‌دستوران گفتند ۱۳) که درست آمدی (خوش آمدی) تو «ویراز» پیامبر ما مزدیسنان و درود باد تو را نیز. ۱۴) هر چه دیدی براستی به ما گوی.
۱۵) پس آن «ویراز» گفت که نخست گوش (کفتار) ۱۶) اینکه گرسنگان و تشنگان (را) نخست خورش (باید) دادن٬ ۱۷) و پس پرسش ازش کردن و کار فرمودن.۱۸) پس دین‌دستوران فرمودند که انوش (نوشدارو) خوش ۱۹) و خورش نیک‌پخته و خوشبوی و خوردی (خوراک) و آب سرد و می آوردن. ۲۰) و «درون» یشتند و «ویراز» «باج» گرفت و خورش خورد و «می‌زد» انجام داد٬ «باج» بگفت. ۲۱) و ستایش «هرمز» و «امشاسپندان» و سپاس «خرداد» و «امرداد»٬ «امشاسپندان»٬ برشمرد و «آفرینگان» گفت.
۲۲) و فرمود که آورید دبیردانا و فرزانه. ۲۳) و آوردند دبیر فرهیخته فرزانه و (دبیر در) پیش نشست. ۲۴) و هر چه «ویراز» گفت٬ درست٬ روشن و مفصل نوشت.

بخش چهارم

۱) و ایدون فرمود نبشتن ۲) که به شب نخست به پذیره من بیامد «سروش» اشو و ایزد «آذر». ۳) و به من نماز بدند و گفتند ۴) که درست آمدی٬ تو اردا «ویراز»٬ هنگامی که هنوز زمان آمدنت نبود (اکنون زمان آمدن تو به این جهان نیست). ۵) من گفتم پیامبر هستم. ۶) و پس «سروش» پیروزگر اشو و ایزد «آذر» دست من فراز گرفتند. ۷) نخست‌گام به «هومت» و دیگرگام به «هوخت» و سه‌دیگرگام به «هوورشت» فراز بر «چینودپل» آمدم٬ که بس نگهبان نیرومند «هرمز» داد (است).
۸) هنگامی که به آن‌جا فراز آمدم ۹) دیدم روان گذشته‌گان را٬ هنگامی که اندر آن سه شب نخست روانشان به بالین تن نشست و ۱۰) گوش (گفتار) گاهانی گفت ۱۱)» اُشتا اَهمای٬ یهمای اُشتا کُهمایچیت» (سطر اول بند ۱ یسن ۴۳ است) یعنی؛ نیکی کسی را (که) از نیکیش دیگری را هم نیکی (است). ۱۲) و اندر آن سه شب آن اندازه نیکی و آسانی بدو آمده بود ۱۳) که همه نیکی که به گیتی دید. ۱۴) چون مردی که تا به گیتی بود ازش آسان‌تر (آسوده‌تر) و خوش‌تر و خرم‌تر نبود
۱۵) به بامدادان سه‌دیگر آن رواتن اشوان اندر ارور بوی خوش بگشت. ۱۶) و خوش‌ترش آمد آن بوی از هر بوی خوشی‌کش به (جهان) زندگان به بینی بر شد. ۱۷) و آن بوی و باد از جنوبی‌تر جهت٬ از نیمه ایزدان بیاید (نیمه جنوب جایگاه ایزدان و نیمه شمال جایگاه دیوان است).۱۸) و دین خودش و کنش خودش (به) هیات کنیزی نیک به دیدن٬ خوب رسته٬ یعنی به فرارونی (نیکی) رسته بود٬ ۱۹) فراز پستان٬ یعنی پستانش برجسته٬ دل و جان (را) گرامی٬ ۲۰) که هیاتش ایدون روشن که دیدن (را) گرامی‌تر (ین)٬ نگرش (را) بایسته‌تر (ین).۲۱) و پرسید روان اشوان از آن کنیز ۲۲) که تو که‌ای؟ خویش که‌ای؟ که هرگز به گیتی زندگان هیچ کنیزی را هیات نیک‌تر و زیباتر از آنِ تو ندیدم.۲۳) و پاسخش داد آن که دین خودش و کنش خودش و کنش خود (بود) ۲۴) که من کنش توام٬ جواب منش خوب‌گوش خوب‌کنش خوب‌دیدن ۲۵) کامه و کنش تو را (ست) که من ایدون مه و به و خوشبوی و پیروزگر و بی‌عیبم٬ چون تو (را) به نظر آید. ۲۶) چه تو به گیتی «گاهان» سرودی و آب به را ستودی و آتش را نگهبانی کردی. ۲۷) و مرد اشو را خشنود کردی٬ (هر) که از دور فراز آمد٬ (هر) که از نزدیک. ۲۸) هنگامی که من نیک بودم٬ پس نیکوترم کردی. ۳۰) و هنگامی که ارزانی بودم٬ پس ارزانی‌ترم کردی. ۳۱) و هنگامی که به گاه نامداران نشستم٬ پس (به گاه) نامدارترم نشاستی. ۳۲) و هنگامی که ستودنی بودم٬ پس ستودنی‌ترم کردی. ۳۳) به این «هومت» و «هوخت» و «هوورشت» که تو ورزیدی٬ ۳۴) تو (ای) مرد اشو٬ پس از تو ستایش کنند٬ ۳۵) به دیر ستایشی (ستایش طولانی) و هم پرسشی (گفتگو) «هرمز» را٬ هنگامی که دیر زمان «هرمز» را ستایش و هم پرسشی فرارون کنند ۳۶) ازش آسانی (باشد)


بخش پنجم

۱)پس آن «چیود پل» ۹ نیزه پهنا (به پهنای ۹ نیزه) باز بود (شد). ۲) من به همراهی «سروش» اشو و ایزد «آذر» به «چینود پل» به خواری (به آسانی) و به فراخی و نیک دلیرانه و پیروزگرانه بگذشتم٬ ۳) به بس نگهبانی ایزد «مهر» و «رشن» راست و «وای به» و اید «بهرام» نیرومند و ایزد «اشتاد» گسترش‌دهنده جهان و فره‌دین به مزذیسنان. ۴) و فروهر اشوان و دیگر مینوان به من٬ «ارداویراز»٬ نخست نماز بردند ۵) و دیدم من٬ «ارداویراز» «رش راست» را٬ که ترازوی زرد زرین به دست داشت و (کارهای) اشوان و دروندان را اندازه (می) کرد.۶) و پس «سروش» اشو و ایزد «آذر» دست من فراز گرفتند ۷) و گفتند که بیای تا به تو نماییم بهشت و دوزخ٬ روشنی و خواری و آسانی و فراخی و خوشی و خرمی و رامش و شادی و خوشبویی بهشت٬ پاداش اشوان. ۸) و نماییمت تاریکی و تنگی و دشخواری و بدی و رنج و عذاب و درد و بیماری و سهمگنی و بیمگنی و ریشگنی و گندگی در دوزخ٬ پادافراه گونه‌گونه٬ که دیوان و جاودان به بزهگران کنند. ۹) و نماییمت گاه راستان و آن دروغ‌زنان. ۱۰) و نماییمت پاداش خوب گروشان به «هرمز» و «امشاسپندان» به اندر (ون) بهشت. ۱۳) و نماییمت زخم و پادافراه گونه‌گونه به دروندان به اندر (ون) دوزخ از «اهریمن» و «دیوان» پتیاره.

الگو:خرد

منابع تایپ شده توسط وب‌نوشت خط میخی برای ادامه و متن کامل ترجمه فارسی ارداویرافنامه رجوع کنید به:بهار، مهرداد: پژِوهشی در اساطیر ایران، پاره نخست و دویم، چاپ سوم، نشر آگه، تهران ۱۳۷۸ صفحه‌های ۲۹۹ تا۳۳۴.
داستان معراج (عروج آسمانی) و سراج (سفر شبانه) محمد بر طبق روایات اسلامی(منبع درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام-11) معروف آن است که رسولخدا«ص‏»در آنشب در خانه‏ام هانى دختر ابیطالب بود و از آنجا بمعراج رفت،و مجموع مدتى‏که آنحضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجد اقصى و آسمانهارفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید بطورى که صبح‏آنشب را در همانخانه بود،و در تفسیر عیاشى است که امام‏صادق(ع)فرمود:رسولخدا«ص‏»نماز عشاء و نماز صبح را درمکه خواند،یعنى اسراء و معراج در این فاصله اتفاق افتاد،و درروایات به اختلاف عبارت از رسولخدا«ص‏»و ائمه معصومین روایت‏شده که فرمودند: جبرئیل در آنشب بر آنحضرت نازل شد و مرکبى را که‏نامش‏«براق‏» (22) بود براى او آورد و رسول خدا«ص‏»بر آن سوارشده و بسوى بیت المقدس حرکت کرد،و در راه در چند نقطه‏ایستاد و نماز گذارد،یکى در مدینه و هجرتگاهى که سالهاى‏بعد رسولخدا«ص‏»بدانجا هجرت فرمود،و یکى هم مسجدکوفه،و دیگر در طور سیناء،و بیت اللحم-زادگاه حضرت‏عیسى(ع)-و سپس وارد مسجد اقصى شد و در آنجا نماز گذارده‏و از آنجا به آسمان رفت. و بر طبق روایاتى که صدوق(ره)و دیگران نقل کرده‏اند ازجمله جاهائى را که آن آنحضرت در هنگام سیر بر بالاى زمین‏مشاهده فرمود سرزمین قم بود که بصورت بقعه‏اى میدرخشید وچون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخداد:اینجا سرزمین قم‏است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد میآیندو انتظار فرج دارند و سختیها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد. و نیز در روایات آمده که در آنشب دنیا بصورت زنى زیبا وآرایش کرده خود را بر آنحضرت عرضه کرد ولى رسول خدا«ص‏» بدو توجهى نکرده از وى در گذشت. سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابو البشر را دید،آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان برآنحضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند،و بر طبق روایتى‏که على بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق(ع)روایت کرده‏رسولخدا«ص‏»فرمود: فرشته‏اى را در آنجا دیدم که بزرگتر از اوندیده بودم و(بر خلاف دیگران)چهره‏اى در هم و خشمناک‏داشت و مانند دیگران تبریک گفت ولى خنده بر لب نداشت وچون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت:این مالک،خازن دوزخ‏است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا وگنهکاران افزوده میشود،بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب‏سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را بمن نشان‏دهد و چون سر پوش را برداشت لهیبى از آن برخاست که فضا رافرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت،پس از وى‏خواستم آنرا به حال خود برگرداند. (23) و بر طبق همین روایت در آنجا ملک الموت را نیز مشاهده‏کرد که لوحى از نور در دست او بود و پس از گفتگوئى که باآنحضرت داشت عرضکرد:همگى دنیا در دست من همچون‏درهم(و سکه‏اى)است که در دست مردى باشد و آنرا پشت و روکند،و هیچ خانه‏اى نیست جز آنکه من در هر روز پنج‏بار بدان‏سرکشى میکنم و چون بر مرده‏اى گریه مى‏کنند بدانهامى‏گویم:گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پس‏از آن نیز بارها میآیم تا آنکه یکى از شما باقى نماند،در اینجا بودکه رسولخدا«ص‏»فرمود:براستى که مرگ بالاترین مصیبت وسخت‏ترین حادثه است،و جبرئیل در پاسخ گفت:حوادث پس‏از مرگ سخت‏تر از آن است. و سپس فرمود: و از آنجا بگروهى گذشتم که پیش روى آنها ظرفهائى ازگوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را مى‏خوردند و پاک رامیگذاردند،از جبرئیل پرسیدم:اینها کیانند؟گفت:افرادى از امت توهستند که مال حرام میخورند و مال حلال را وامیگذارند و مردمى‏را دیدم که لبانى چون لبان شتران داشتند و گوشتهاى پهلوشان راچیده و در دهانشان میگذاردند،پرسیدم:اینها کیانند؟گفت: اینها کسانى هستند که از مردمان عیبجوئى مى‏کنند.و مردمان‏دیگرى را دیدم که سرشان را با سنگ میکوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخداد:اینان کسانى هستند که نماز شامگاه و عشاءرا نمیخوانده و میخفتند،و مردمى را دیدم که آتش در دهانشان‏میریختند و از نشیمنگاهشان بیرون مى‏آمد و چون وضع آنها راپرسیدم،گفت:اینان کسانى هستند که اموال یتیمان را به ستم‏میخورند،و گروهى را دیدم که شکمهاى بزرگى داشتند ونمى‏توانستند از جا برخیزند گفتم:اى جبرئیل اینها کیانند؟ گفت:کسانى هستند که ربا میخورند،و زنانى را دیدم که برپستان آویزانند،پرسیدم:اینها چه زنانى هستند؟گفت: زنان‏زناکارى هستند که فرزندان دیگران را بشوهران خود منسوب‏میدارند،و سپس بفرشتگانى برخوردم که تمام اجزاء بدنشان‏تسبیح خدا میکرد (24) . و از آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیه‏بیکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم: اینان کیانند؟گفت:هر دوپسر خاله یکدیگر یحیى و عیسى علیهما السلام هستند،بر آنها سلام‏کردم و پاسخ داده تهنیت ورود به من گفتند،و فرشتگان زیادى‏را که به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده کردم. و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم و در آنجا مرد زیبائى راکه زیبائى او نسبت‏به دیگران همچون ماه شب چهارده نسبت‏بستارگان دیگر بود مشاهده کردم و چون نامش را پرسیدم جبرئیل‏گفت:این برادرت یوسف است،بر او سلام کردم و پاسخ داد وتهنیت و تبریک گفت،و فرشتگان بسیارى را نیز در آنجا دیدم. از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم و مردى را دیدم و چون ازجبرئیل پرسیدم گفت:او ادریس است که خدا ویرا به اینجاآورده،بر او سلام کرده پاسخ داد و براى من آمرزش خواست، وفرشتگان بسیارى را مانند آسمانهاى پیشین مشاهده کردم وهمگى براى من و امت من مژده خیر دادند. سپس بآسمان پنجم رفتیم و در آنجا مردى را بسن کهولت‏دیدم که دورش را گروهى از امتش گرفته بودند و چون پرسیدم‏کیست؟جبرئیل گفت:هارون بن عمران است،بر او سلام‏کردم و پاسخ داد،و فرشتگان بسیارى را مانند آسمانهاى دیگرمشاهده کردم. آنگاه به آسمان ششم بالا رفتیم و در آنجا مردى گندمگون وبلند قامت را دیدم که مى‏گفت: بنى اسرائیل پندارند من‏گرامى‏ترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولى این مرد از من‏نزد خدا گرامى‏تر است،و چون از جبرئیل پرسیدم:کیست؟ گفت:برادرت موسى بن عمران است،بر او سلام کردم جواب‏داد و همانند آسمانهاى دیگر فرشتگان بسیارى را در حال خشوع‏دیدم. سپس بآسمان هفتم رفتیم و در آنجا بفرشته‏اى برخورد نکردم‏جز آنکه گفت:اى محمد حجامت کن و به امت‏خود نیزسفارش حجامت را بکن،و در آنجا مردى را که موى سر وصورتش سیاه و سفید بود و روى تختى نشسته بود دیدم و جبرئیل‏گفت:او پدرت ابراهیم است،بر او سلام کرده جواب داد وتهنیت و تبریک گفت،و مانند فرشتگانى را که در آسمانهاى‏پیشین دیده بودم در آنجا دیدم،و سپس دریاهائى از نور که ازدرخشندگى چشم را خیره میکرد،و دریاهائى از ظلمت وتاریکى،و دریاهائى از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناک‏شدم جبرئیل گفت:این قسمتى از مخلوقات خدا است. و در حدیثى است که فرمود:چون به حجابهاى نور رسیدم‏جبرئیل از حرکت ایستاد و بمن گفت:برو! و در حدیث دیگرى فرمود:از آنجا به سدرة المنتهى رسیدم ودر آنجا جبرئیل ایستاد و مرا تنها گذارده گفت:برو!گفتم:اى‏جبرئیل در چنین جائى مرا تنها مى‏گذارى و از من مفارقت‏میکنى؟گفت اى محمد اینجا آخرین نقطه‏اى است که صعود به آنراخداى عز و جل براى من مقرر فرموده و اگر از اینجا بالاتر آیم پر و بالم میسوزد (25) ،آنگاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا آنگاه‏که در دریاى نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت‏به‏نور وارد مى‏کرد تا جائیکه خداى تعالى میخواست مرا متوقف‏کند و نگهدارد آنگاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانى گفت. و در اینکه آن سخنانى که خدا بآنحضرت وحى کرده چه بوده‏است در روایات بطور مختلف نقل شده و قرآن کریم بطور اجمال‏و سربسته میگوید«فاوحى الى عبده ما اوحى‏»- پس وحى کرد به‏بنده‏اش آنچه را وحى کرد-و از اینرو برخى گفته‏اند:مصلحت‏نیست در اینباره بحث‏شود زیرا اگر مصلحت‏بود خداى تعالى‏خود میفرمود،و بعضى هم گفته‏اند:اگر روایت و دلیل معتبرى‏از معصوم وارد شد و آنرا نقل کرد،مانعى در اظهار و نقل آن‏نیست. و در تفسیر على بن ابراهیم آمده که آن وحى مربوط بمسئله‏جانشینى و خلافت على بن ابیطالب(ع)و ذکر برخى از فضائل‏آنحضرت بوده،و در حدیث دیگر است که آن وحى سه چیز بود:1- وجوب نماز2- خواتیم سوره بقره 3- آمرزش گناهان ازجانب خداى تعالى غیر از شرک، و در حدیث کتاب بصائر است‏که خداوند نامهاى بهشتیان و دوزخیان را باو داد. و بهر صورت رسولخدا«ص‏»فرمود:پس از اتمام مناجات باخداى تعالى باز گشتم و از همان دریاهاى نور و ظلمت گذشته‏در سدرة المنتهى بجبرئیل رسیدم و بهمراه او باز گشتم. روایت دیگرى در این باره درباره چیزهائیکه رسولخدا«ص‏»آنشب در آسمانها وبهشت و دوزخ و بلکه روى زمین مشاهده کرد روایات زیاد دیگرى نیز بطور پراکنده وارد شده که ما ذیلا قسمتى از آنها راانتخاب کرده و براى شما نقل مى‏کنیم: در احادیث زیادى که از طریق شیعه و اهل سنت از ابن‏عباس و دیگران نقل شده آمده است که رسولخدا«ص‏» صورت‏على بن ابیطالب را در آسمانها مشاهده کرد و یا فرشته‏اى رابصورت آنحضرت دید و چون از جبرئیل پرسید در جواب گفت: چون فرشتگان آسمان اشتیاق دیدار على(ع)را داشتند خداى‏تعالى این فرشته را بصورت آنحضرت خلق فرمود و هر زمان که ما فرشتگان مشتاق دیدار على بن ابیطالب میشویم به دیدن این‏فرشته میآئیم. و در حدیث نیز آمده که صورت ائمه معصومین پس ازعلى(ع)را تا حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف درسمت راست عرش مشاهده کرد و چون پرسید گفتند:اینهاحجتهاى الهى پس از تو در روى زمین هستند. و در حدیث دیگرى است که رسول خدا«ص‏»گوید:ابراهیم‏خلیل در آنشب فرمودند:-اى محمد امت‏خود را از جانب من‏سلام برسان و بآنها بگو:بهشت آبش گوارا و خاکش پاک وپاکیزه و دشتهاى بسیارى خالى از درخت دارد و با ذکر جمله‏«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوة الا بالله‏» درختى در آن دشتها غرس میگردد،امت‏خود را دستور داده تادرخت در آن زمینها زیاد غرس کنند. (26) شیخ طوسى(ره)در امالى از امام صادق(ع)ازرسولخدا«ص‏»روایت کرده که فرمود:در شب معراج چون‏داخل بهشت‏شدم قصرى از یاقوت سرخ دیدم که از شدت‏درخشندگى و نورى که داشت درون آن از بیرون دیده میشد ودو قبه از در و زبر جد داشت از جبرئیل پرسیدم:این قصر ازکیست؟گفت:از آن کسى که سخن پاک و پاکیزه گوید،و روزه را ادامه دهد(و پیوسته گیرد)و اطعام طعام کند،و در شب‏هنگامى که مردم در خوابند تهجد-و نماز شب-انجام دهد، على(ع)گوید:من به آنحضرت عرضکردم:آیا در میان امت‏شما کسى هست که طاقت اینکار را داشته باشد؟فرمود:هیچ‏میدانى سخن پاک گفتن چیست؟عرضکردم:خدا و پیغمبرداناترند فرمود:کسى که بگوید:«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله‏و الله اکبر»هیچ میدانى ادامه روزه چگونه است؟گفتم:خدا ورسولش داناترند،فرمود:ماه صبر-یعنى ماه رمضان-را روزه گیردو هیچ روز آنرا افطار نکند،و هیچ دانى اطعام طعام چیست؟ گفتم:خدا و رسولش داناترند،فرمود:کسى که براى عیال ونانخواران-خود(از راه مشروع)خوراکى تهیه کند که آبروى‏ایشان را از مردم حفظ کند،و هیچ میدانى تهجد در شب که مردم‏خوابند چیست؟ عرضکردم:خدا و رسولش داناترند،فرمود: کسى که نخوابد تا نماز عشاء خود را بخواند-در آنوقتى که یهود و نصارى و مشرکین میخوابند. این حدیث را نیز که متضمن فضیلتى از خدیجه-بانوى‏بزرگوار اسلام-میباشد بشنوید: عیاشى در تفسیر خود از ابو سعید خدرى روایت کرده که‏رسولخدا«ص‏»فرمود:در آن شبى که جبرئیل مرا به معراج بردچون بازگشتیم بدو گفتم:اى جبرئیل آیا حاجتى دارى؟گفت: حاجت من آن است که خدیجه را از جانب خداى تعالى و ازطرف من سلام برسانى و رسولخدا«ص‏»چون خدیجه را دیدارکرد سلام خداوند و جبرئیل را به خدیجه رسانید و او در جواب‏گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و على جبرئیل السلام‏.»

۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

گُفتمان سازش یا مبارزه گری؟ یک گُزینش سرنوشت ساز برای جنبش


نسخه فارسی


سازمان خودرهاگران


چکیده:


آزمون جنبش آزادیخواهی مردم ایران در 11 ماه گذشته نشان میدهد که یکی از علت هایِ ناکام ماندن جنبش در سال گذشته، نبودن جو اراده گری و مبارزه جویی بر فضای جنبش بود. با آنکه در 25 خرداد سال 1388 سه میلیون تن از مردم به خیابان ها ریختند تا ناخرسندی خودشان را به حکومتِ اسلامی نشان دهند، به دلیل چیره بودنِ یک گفتمانِ آشتیجویانه و سازشکارانه بر جُنبش که از ویژگی هایِ انقلاب های مخملین است،این گردهمایی میلیونی نه تنها نتوانست دستآوردِ چشمگیری برای جنبش به همراه داشته باشد، بلکه گردهمایی هایِ اعتراضی ماه هایِ سپسین را هم در سایه-یِ بی اراده گری خود گذاشت. اگر جنبش میخواهد در دور تازه-یِ گردهمایی ها که از یازده-یِ اردیبهشت با روز کارگر آغاز میشود، از باززایش لغزش هایِ گذشته پیشگیری کند و از چشم انداز امید بخشی برای دست یافتن به پیروزی برخوردار شود، باید که از هم اکنون در گُسترش گفتمان اراده گری و مبارزه جویی در جنبش بکوشد.







سرآغاز

[نیاز در بکاربستن آزمون هایِ جُنبش در یازده ماه گذشته برای دور تازه-یِ گردهمایی هایی که در پیش هستند]

در آستانه-یِ روز کارگر هَستیم؛ برپایه-یِ گزارش هایی که در دست هَستند، این روز به یک روز واخواهی و اعتراض ملی فراخواهد رویید که کمابیش گُسترده و فراگیر خواهد بود؛ پیشآمدن چنین رویدادی نیز به اراده-یِ تک تک ما ایرانیان بستگی خواهد داشت که در درون و برون از کشور زندگی میکنند، تا این روز به یک روز بزرگ و سرنوشت سازی واگردانده شود. روز کارگر و روز آموزگار نوید دهنده-یِ آغاز روزهایِ پُر از جوش و خُروش در ماه اُردیبهشت هَستند که ما را به خردادماه ره خواهند بُرد، ماهی که آبستن رویدادهایِ باز مهمتری در 22 خرداد و روزهای پس از آن خواهد بود.
شیوه-یِ گردهمایی ها در یازدهم اردیبهشت وزن و آهنگِ گردهمایی هایِ سپسین را که در خرداد ماه روی خواهند داد، روشن خواهند کرد. کُنشگران جنبش که خواهان به سرانجام رساندنِ پیروزمندانه-یِ این جنبش هَستند، باید که از هم اکنون خودشان را آماده سازند تا در زمانِ برپایی گردهمایی هایِ بزرگ، بتوانند نقش آفرینی کنند.
با نگاهی به رویدادهایِ جنبش در سال گذشته درمیابیم که آن رویدادی که در روز عاشورا پیشآمد، اگر در آغاز جنبش پیشآمده بود، بدون شک سرنوشتِ جنبش را دگرگون میساخت. شاید که برخی بگویند که این پیشامد خیلی زود روی داد. ولی واقعیت این است که آن نیرویِ روانی که در روز عاشورا در میانِ مردم چیره گشته بود، میتوانست دستآوردهایِ جنبش را در ماه هایِ آینده پس از آن، بگونه-یِ بُنیادین روشن کند، و سپس تر رویدادهایِ روز قدس، 13 آبان و 16 آذر را به رویدادهایِ روز سرنوشت ساز واگرداند. ولی ما دیدیم که عاشورا واپسین رویداد مهم در درازای آن چندماهی بود که جنبش جریان داشت. پس از آن برخی از کسانیکه خود را وابسته به جنبش میشناسانند و کوشش میکنند که اندیشه هایِ خود را بر جنبش چیره گردانند، ولی خواهان دگرگونی ساختاری نیستند، در تلاش افتادند تا در برابر آن نیرویِ روانی ِمبارزه گر و سرکشی که در روز عاشورا در میان مردم چیره شده بود، با زدن اتهام «انحراف» به آن، بایستند؛ و برآیندِ کار این ناکسان این بود که گردهمایی سپسین مردم که در 22 بهمن برگزار شد، به یک حرکت ناموفق، و سوخته واگردانده شود. و این شکست، نمونه ای آشکار از کارکرد و تآثیری است که گفتمانِ بی اراده گری میتواند بر جنبش داشته باشد، هنگامیکه بر آن چیره گردد.
اینبار ما از این آزمون برخورداریم و میدانیم که اگر بار دیگر سه میلیون از مردم آزادیخواه همانندِ 25 خرداد 1388 برای واخواهی و اعتراض به خیابان ها سرازیر شوند، ولی از یک نیروی روانی مبارزه گر و سرکش برخوردا نباشند و تنها بخواهند که در خاموشی و با رفتاری آشتیجویانه و سازشکارانه راهپیمایی کنند و از دستورهای نیروهایِ امنیتی پیروی کنند، بازده-یِ آن چه خواهد شد. برآیندِ این کار در سال گذشته این شُد که فرصت های سپس تر همانند روزهایِ قدس، 16 آذر و 13 آبان همه زیر سایه-یِ جو بی اراده گری و آشتیجویی روز 25 خرداد 1388 ایستادند؛ با آنکه در این سه رویداد مردم با هدفِ واخواهی و اعتراض به خیابان ها آمده بودند، این روزها نه روزهای سرنوشت سازی شدند و نه دستآوردی برای مردم به همراه آوردند.
ولی روز عاشورا با آنکه جُنبش هنوز در زیر سایه-یِ یک جو بی اراده گری ایستاده بود که از هواداران جنبش میخواست که در برابر نیروهایِ سرکوبگر، همچنان رفتار آشتی جویانه از خود نشان دهند، به یکبار مردم سر از خود این پیمان را شکستند و با نیروهایِ سرکوبگر درگیر شدند و آنها را پس زدند. ولی از آنجا که مردم هنوز دربندِ گُفتمان و جو آشتی جویی، بی اراده و اخته بودند، و از نیروی روانی مبارزه گری برخوردار نبودند، آنها نمیدانستند که با پیروزیِ بدست آمده چکار کنند.
به همین دلیل است که می بینیم که چند هفته پس از این رویداد، یکی از فرماندهان عالی رتبه سپاه پاسداران اعتراف کرد که اگر آن پنج منطقه ای که در تهرانِ بزرگ در روز عاشورا درگیر شده بودند، موفق میشدند که بهمدیگر بپیوندند، تهران بدستِ آزادیخواهان میآفتاد. به زبان دیگر نیرویِ راستین برای اینکه مردم بتوانند مهار پایتخت را بدست بگیرند، و زخم فرجامین را به رژیم وارد آورند، در روز عاشورا موجود بود، ولی کسی از آن آگاهی نداشت، زیرا آگاهی رسانی و سازماندهی وجود نداشت. از دیگر نمونه هایی که این بی سازمانی و ندانمکاری را گواهی میدهند، آن ویدیوهایی هَستند که درگیری مردم با نیروهای سرکوبگر را در روز عاشورا نشان میدهند، که چگونه مردم ماموران سرکوبگر را در زیر پول حافظ تار و مار کردند، و در درازای چند ساعت که نیروهایِ سرکوبگر از هم پاشیده شده بودند، و توان ایستادگی در برابر مردم را نداشتند، مردم در آنجا خود را با نمونه هایِ گوناگونی از ابزارهایی که آنها از دست نیروهای سرکوبگر بدست آورده بودند، مجهز کردند، ولی باز آنها نمیدانستند که چکار باید بکنند، و گام سپسین چه خواهد بود. این ویدیوها نشان میدهند که مردم در آن هنگام همچنان سرگشته و سرگردان بودند؛ میآمدند و میرفتند، زیرا هیچکدام از این داده ها و آگاهی هایِ ویژه، برای هماهنگی و سازماندهی را در فرادست نداشتند.
برآیندِ گفته اینکه: نگذاریم که اینبار نیز کسانی بخواهند که سایه-یِ گفتمان و جو بی اراده گری را بر جنبش بیافکنند، همانند آنچه که پس از عاشورا برای اخته کردن جُنبش بر آن کردند، و دوباره افرادی همانند عزت الله سحابی نمایان شوند و بخواهند با هشدار هایِ دُروغین که:« جُنبش دارد منحرف میشود، و به سویِ خشونت گرایی میرود»، آن را همانند رویدادِ 22 بهمن اخته و ناکام کنند تا رژیم بتواند همگی جُنبش را با یک مانور رزمی و تبلیغاتی خنثی کند. اگر اینبار پس از این آزمونِ های ناگوار که در انبان داریم، بخواهیم دوباره اجازه بدهیم که از یازده اردیبهشت، از روز کارگر به این سوی همان گفتمان بی اراده گری با شعارهایِ آشتیجویانه و سازشکارانه بر جُنبش چیره گردد که حق دفاع و ایستادگی ِکوشای آزادیخواهان را در برابر نیروهایِ سرکوبگر، روا نمیداند، بیگمان باشید برآیندِ آن، باززایش یک لغزش بزرگ خواهد بود، لغزش بزرگی که بازده-یِ ناپسندِ آن افزودن یک سال بیشتر بر هَستی و ماندگاری حکومت جمهوری اسلامی شد.
بنابراین، اگر میخواهیم که اینبار از از دور تازه-یِ گردهمایی ها که از یازده اردیبهشت آغاز خواهند شد و ما را به ماه خرداد راه خواهند برد، بازده-یِ دیگری بدست آوریم، از هم اکنون باید که گُفتمانِ دیگر و نیروی روانی دیگری را بر جُنبش چیره گردانیم. و این وظیفه-یِ کُنشگران جنبش و پُشتیبانان آن در درون کشور است که با نوآوری و ابتکار، لگام جُنبش را بدست گیرند. در چنین وضعیتی خَرَد فرمان میدهد که کُنشگرانِ جنبش بر گُسترش جو اراده گری، مبارزه گری با خواسته هایِ ساختار شکنانه و هدفدار بکوشند و گردهمایی هایِ آینده را با الهام گرفتن از چنین جو مبارزه جویانه ای سازماندهی کنند، تا مردمیکه که سینه-یِ خود را سپر گلوله هایِ آتشین میکنند، اینبار بازده-یِ جانفشانی ها و دلاوری هایشان را بدست آورند. و نگذارند که اینبار جنبش قربانی گُفتمان هایِ دلال مآبانه ای کسانی شود که میخواهند با فشار از پایین و چانه زنی در بالا تنها از سودِ گروهی ویژه خودشان پاسبانی کُنند. انجام اینکار نیاز به فرارسانی و تبلیغاتِ فرسخت و جدی ما و همبستگی راستین همه-یِ نیروها دارد که خواهان یک دگرگونی ساختاری هَستند. تا بتوانیم از هم اکنون گُفتمان و جو اراده گری و مبارزه جویی را بر جنبش چیره گردانیم.

http://khodrahagaran.org/Fa/


درخواست از پارلمان اروپا برایِ گذاردنِ نام سپاه پاسداران در پهرست سازمان های تروریستی


خشایار رخسانی

پیشگفتار:

برهیچکس پوشیده نیست که بُزرگترین راهبندِ جنبش آزادیخواهی مردم ایران برای برپایی یک سامانه-ی مردمسالار در این کشور، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. این نهادِ اهریمنی با سواستفاده از جایگاه ویژه-یِ رزمیش و دسترسی داشتن به جنگ ابزار و زور به کَردِ (عملاً) به اهرم سرکوب حکومت اسلامی فراروییده است، سرمایه هایِ ایران و سرچشمه هایِ زیرزمینی آن را غنیمت جنگی خود میپندارد و مردم ایران را بندگانِ گرفتار شده-یِ جنگیش. هَستی حکومتِ اسلامی به هَستی سپاه پاسداران گره خورده است؛ این نهادِ رزمی برای پایندان کردن و تضمین ِماندگاریِ ننگین این ساختار خودکامه-یِ اسلامی، هم اکنون با سواستفاده از توان رزمیش از راه ترور فیزیکی و کنار گذاردن هَماوردها و رقیب هایِ بازرگانیش، بیش از 60% از اقتصاد کشور را در چنگ خود گرفتار کرده است و هم اکنون با گشایش بیش از 300 فروشگاه زنجیره ای و سهیم کردن بسیجیان و خانواده های آنها در این فروشگاه ها، برای چنگ انداختن بر بازار نیز خیز برداشته است. برای گذر کردن از کابوس حکومتِ اسلامی، ما هیچ چاره ای بجز درهم شکستن اهرم سرکوبِ آن نداریم. هم میهنان ما در درون کشور با خودداری از خرید کالاهایی که از سویِ سپاه پاسداران نمایندگی و در کشور پخش میشوند و خودداری از پرداختِ رسیدهای آب،برق، گاز، تلفن...، در برابر این ابزار سرکوب و خودکامگی حکومتِ اسلامی ایستادگی میکنند؛ ولی پنج میلیون ایرانی در برونمرز که در سراسر جهان پراکنده هَستند، میتوانند از راه کمک به گذاردن نام سپاه پاسداران در پهرست نام سازمان هایِ تروریستی جهان، بستن شماره هایِ بانکی آن در برونمرز، و بازپس گرفتن میلیاردها دلار اندوخته های پولی آن که ازآن مردم ایران هَستند، واپسین زخم مرگبار را بر این نهاد اهریمنی و حکومتِ اسلامی وارد آورند. برای پنج میلیون ایرانی که در برونمرز زندگی میکنند، پُشتیبانی از این درخواستنامه و امضای آن هیچ هزینه ای دربر نخواهد داشت، ولی فرجام پپروزمندانه-یِ جُنبش آزادیخواهی مردم ایران، یا ادامه-یِ ماندگاری حکومتِ خودکامه-یِ اسلامی به تک تک این امضاها بستگی دارد.

سرآغاز:

درخواستنامه برای گذاردن نام سپاه پاسداران در پهرست نام سازمان های تروریستی جهان
ما، امضا کُنندگان این درخواستنامه، از سیاستمداران اروپایی درخواست میکنیم که بیدرنگ سپاه پاسدارانِ حکومت اسلامی ایران را تحریم کُنند.
سپاه پاسداران امروز بُزرگترین پُشتیبان تورینه ها و شبکه هایِ تروریستی در جهان است؛ و همچنین مسئول کُشتار صدها شهروند در کشورهایِ گوناگون.
سپاه پاسداران در شکنجه-یِ بدنی و کُشتار هَنجنسگرایان، زنان و بچه، و همچنین هموندانِ کیش ها و تیره هایی که در میهن ما در اقلیت هَستند، دست دارد. هنگامیکه سپاه پاسداران در سال پیش ناجوانمردانه و با سنگدلی، هواداران جُنبش آزادیخواهی ایران را در سرکوب میکرد، جهان آزاد تنها تماشاگر این رویدادهایِ ناگوار بود.
این سازمانِ پَلید، از راه یک تورینه و شبکه ای از داد و ستد و بُنیادهایِ بازرگانی که در ایران و جهان زیر مهار خود دارد، نقش کلیدی در دنبال کردن برنامه هایِ هَسته ای با هدفِ کاربُردِ رَزمی بازی میکند که میتواند اروپا، کشورهایِ خاورمیانه و بویژه اسرائیل را در تیررس خود بگیرد. یک بُمبِ اَتمُی در دَستِ ملاها همچنین خطر بُزرگی برای مردم آزادیخواه ایران است که در اینصورت ناگُزیر خواهند بود که با یک رژیم نیرومند رو در روی شوند، شرایطی که اُمید به دگرگونی را بگونه-یِ شگرف کاهش خواهد داد.
ما، امضا کُنندگان این درخواستنامه، همراه با ائتلافِ«از بُمباران کردن خودداری کُنید»، از دولت هایِ اروپایی و آنها که در اروپا تصمیم های کلیدی را میگیرند، خواهش میکنیم که بیدرنگ تحریم هایِ سخت را در برابر سپاه پاسداران حکومتِ اسلامی، بکار ببندند. اینکار پیام روشنی را برای رژیم اسلامی خواهد فرستاد که اروپا خواستار پایانِ فوریِ سرکوبِ ستمگرانه-یِ هوادارانِ جُنبش آزادیخواهایِ ایران هَستند، و همچنین مخالفِ دُنبال کردن برنامه-یِ اَتُمی رژیم اسلامی با هدف هایِ رزمی و ادامه-یِ پُشتیبانی آن از سازمان هایِ تروریستی در سراسر جهان هَستند.
به نام امضا کُنندگانِ این درخواستنامه، ما از همه-یِ سیاستمداران اروپایی و آنها که تصمیم هایِ کلیدی را در همه-یِ ترازها میگیرند خواهش میکنیم که در راستایِ بجاآوردنِ درخواست هایی که در پایین میآیند، بکوشند. این برای اروپا آبرومندانه و دادگرانه نیست که برایِ پیشگیری از ادامه-یِ سرکوبِ آزادیخواهانِ ایران که قربانی یک رژیم ستمگر و بُنیادگرا هَستند، یک کار بُنیادین انجام ندهد، رژیمی که تنها نگرانی آن ماندگاری در قدرت به هر بهایی است؛ هتا ساختن یک زرادخانه-یِ اَتُمی.
از اینرو ما درخواست هایی را که در پایین آمده اند از شما داریم:
1. نام سپاه پاسداران حکومت اسلامی در پهرستِ سازمان هایِ تروریستی گنجانده شود.
2. اروپا و دولت هایِ اروپایی داد و ستدِ بازرگانی خود را با این نهاد برچینند، و همه-یِ نهادهایِ بازرگانی در این کشورها را برانگیزانند تا از ادامه-یِ داد و ستدِ بازرگانی با شرکت هایی که وابسته به سپاه پاسداران حکومتِ اسلامی هَستند، خودداری کُنند.
3. و از جُنبش آزادیخواهی مردم ایران که هدفِ آن برپایی یک سامانه-یِ گیتیگرا (جدایی راه دین از راه کشورداری) و مردمسالاری است، پُشتیبانی کُنند.

مهروزانه امضا کنید:


http://www.sanctioniranregime.eu/petition/


www.sanctioniranregime.eu



۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

پشتیبانی از دولتِ آلمان در گذاشتن نام سپاه در پهرست تروریست ها

خشایار رخسانی

پشتیبانی از دولتِ آلمان برای گذاردن نام سپاه در پهرست سازمان های تروریستی جهان

دوستان گرامی، هم اکنون بهترین بخت بدستِ اپوزیسیون مردمسالار حکومت اسلامی افتاده است تا بتواند از راه برپایی یک کارزار فراگیر و سراسری در جهان از دولت آلمان برای پیش بردنِ هنداخ (طرح) گذاردن نام سپاه پاسداران در پهرست سازمان های تروریستی پشتیبانی کند. گذاشتن نام سپاه پاسداران در پهرست سازمان های تروریستی یک پیروزی بزرگ برای جنبش آزدیخواهی مردم ایران است. ولی گویا اپوزیسیون حکومتِ اسلامی در برونمرز خواب است که بتواند به ارزش اینکار پی ببرد.این پیروزی بزرگ را که ما میبایست با برتابیدن رنج هایِ فراوان در راستایِ برپایی گردهمایی ها در جلوی پارلمان اروپا و برای خرسند و همراه کردن نمایندگان این پارلمان با این هنداخ (طرح) بدست میآوردیم، هم اکنون دولتِ آلمان میخواهد خودش با گام پیش گذاشتن برای ما انجام دهد. ولی بدبختانه اپوزیسیون حکومت اسلامی به اندازه ای پریشان و از راستینگی (واقعیت) بدور است، که نمیتواند به ارزش این بخت بزرگی که به رایگان بدست آورده است، پی ببرد. برای پیشبردن این برنامه دولت آلمان به همراهی پالمان اروپا نیاز دارد، مهروزانه برای همراهی و پشتیبانی با پیشنهادِ گذاردن نام سپاه پاسداران در نام سازمان هایِ تروریستی جهان پیوندی را که در پایین آمده است بدستنید (امضا کنید) تا پشتیبانی شما برای دلگرم کردنِ هَنگانِ (حزب) لیبرال دمکراتِ آلمان که بخشی از دولت این کشور را در دست دارد و پیشگام این برنامه شده است، فرستاده شود.

http://www.petitiononline.com/Mehestan/petition-sign.html

۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

تنها راه پیشگیری از تازش اتمی به ایران


خشایار رخسانی

چکیده:

سبزجامگان و آزادیخواهان، از هم اکنون که پنج روز به برگزاری آیین روز کارگر مانده است، به کودتاچیان برای آزادی همه-یِ زندانیانِ کشورمداریک (سیاسی) زنهار (مهلت) بدیم. اگر تا روز کارگر زندانیان آزاد نشدند، در آن زمان آزادیخواهان میدانند که در چنین روزی، باید خودشان با فروگرفتن پایگاه ها و نهاد هایِ حکومتی و گشایش درب زندان ها و سیاهچال هایِ رژیم دژخیم اسلامی، زندانیان را آزاد کُنند. اگر با این پیشنهاد همداستان هَستید، میشود از راهِ پراکندن و گسترش آن هم در تارکده و هم بگونه-یِ شبنامه، همه-یِ مردم آزادیخواه ایران را برای بجا آوردن چنین خواسته ای در روز کارگر آماده ساخت.


سرآغار

با سرنگونی حکومت اسلامی در روز کارگر، از تازش اتمی به ایران پیشگیری کنیم

برای سرنگونی حکومت اسلامی باید زمینه های آن فراهم شوند. این زمینه ها بخش شده اند به سامه هایِ (شرایط) بیرونی که همانا نهشتِ (وضعیت) ناگوار ترازداریک (اقتصادی) و ناخرسندی همگانی مردم است و دوم به سامه هایِ (شرایط ) درونی که به نیروی روانی و آمادگی هایِ هوشی و خودباوری مردم بستگی دارند که آیا مردم به آنچنان خودباوری رسیده اند که هم خواهان دگرگونی ساختاری حکومت باشند و هم آماده-یِ پرداختِ هزینه؟ راستینگی های (واقعیت های) روزمره هم اکنون نشان میدهند که همه-یِ این زمینه ها برای سرنگونی حکومت اسلامی آماده هَستند، تنها چیزی که میتواند این آرزوی دگرگونی را برآورده سازد، یک سازماندهی و برنامه ریزی در راستایِ یک حرکتِ هدفمند، همگانی، سراسری و همزمان برایِ دستیافتن به دگرگونی میباشد. از آنجا که هم اکنون جنبش سبزها از یک ستادِ رهبری برای سازماندادن یک حرکت همگانی و سرنوشت ساز، برخوردار نیست تا بتواند مردم را، همزمان برایِ فروگرفتن پادگان ها و نهادهایِ حکومتی و گشودن درب سیاهچال هایِ حکومتِ اسلامی فرابخواند، این کمبود را میشود بکمک فضای هَستنمایِ (مجازی) تارکده (اینترنت) و شبنامه ها پُر کرد. بجای اینکه مردم بخواهند چند سال دیگر بردباری نشان دهند تا از دل جنبش، یک رهبر خردمند زاییده شود، میشود این هماهنگی را بکمک فیس بوک، تویتر و دیگر شایش ها (امکان ها) در تارکده (اینترنت) برپا ساخت و همرزمان ما در ایران میتوانند این پیام هماهنگی را از راه شبنامه ها به خانواده ها و برزن هایی (محله هایی) برسانند که از دسترسی به تارکده (اینترنت) بی بهره هستند. از آنجا که خویشکاری (وظیفه-ی) رهبری چیزی بجز هماهنگ کردنِ کوشش هایِ هواداران نیست، اگر پیشنهاد برایِ فروگرفتن نهاد هایِ حکومتی همانند رادیو تلوزیون و گشودن درب زندانها خواست همه-یِ آزادیخواهان باشد، و نهشت (وضعیت) و زمینه هایِ هَنجُمَنی (اجتمایی) آن نیز فراهم باشد، که ناخرسندی همگانی از حکومت اسلامی و آماده بودن برای دادنِ هزینه است، چرا باید آزادیخواهان همچنان برای بجاآوردن این آرزو در پیوس (انتظار) یک رهبر افسانه ای، زمان از دست دهند؟ در اینجا میتوان با پوشش دادن به این پیام در میان ایرانیان و یک ارزیابی از تُندی و شتاب گسترش آن در سراسر کشور، یک زرسنج (معیار) برای پذیرفته شدن این پیشنهاد یا رَدِ آن از سویِ خَرَدِ جَمی (جمعی) که تاکنون جنبش را رهبری کرده است، بدست آورد. چنانچه خرد جَمی (جمعی) با این پیشنهاد همداستان باشد و آن را بپذیرد، درنگ کردن در فروگرفتن نهادهایِ حکومتی و گشایش درب زندان ها و سیاهچال هایِ ترسناک حکومت دژخیم اسلامی در روز کارگر، لغزشی آسیم (عظیم) و نابخشودنی خواهد بود. ما آزادیخواهان هنوز این بخت و ژایش (فرصت) را داریم که از افتادنِ کشور در یک تنگنایِ بازگشت ناپذیر پیشگیری کنیم. زیرا با کوتاهی آزادیخواهان در بهرهمند شدن از بختِ پیش رو در روز کارگر، در راستایِ سرنگونی حکومت اسلامی و دست یافتن به پیروزی، کشور ایران یک گام بیشتر به درگیری اتمی نزدیکتر خواهد شد. دیگر بر هیچکس پوشیده نیست که با ادامه-یِ هَستی چنین حکومتِ بیگانه پرستِ پادایرانی (ضدایرانی)، که آماده است برایِ ماندگاری ننگ آورش، خون پنج میلیون از شهروندان تهران را با برپایی یک زلزله-یِ ساختگی در پایِ اندیشه هایِ اهریمنیش بریزد، آینده-یِ ایران، سرنوشت مردم ایران و کشور و ناوابستگی و یکپارچگی آن در سایه-یِ یک جنگِ ویرانگر و آزَرَنگِ (مصیبت) اتمی قرار خواهد گرفت که شمارش باژگونه-ی آن هم کنون آغاز شده است.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

پیش به سوی سرنگونی حکومتِ اسلامی در روز کارگر


یازدهم اردیبهشت روز کارگر، بهترین ژایش (فرصت) را برای آزادی همه-یِ زندانیان سیاسی و یک سر کردنِ کار حکومت اسلامی در فرادستِ آزادیخواهان میگذارد. از اینرو آموزگاران، کارمندان و بیکاران! کارگران رنجبر و دلاور ایران را در این روز تنها نگذارید. و با آماده کردن خود برای دستیافتن به یک دگرگونی ساختاری در این روز، از آوردن هر ابزاری که شما را در این راه یاری دهد، خودداری نکنید.
همراه شو عزیر،
همراه شو عزیر
با ما نمان ز ره
کاین درد مشترک
هرگز جدا جدا درمان نمیشود